بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-12-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Smile ايران ِ هخامنشيان ...

چهار پادشاه هخامنشي ...

اولین پادشاه :
کوروش بزرگ
کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد). در پارسی باستان Kuraush. اين نام در كتيبه‌هاى عیلامی، Ku-rash و دركتيبه‌هاى بابلی، Ku-ra-ash و در یونانی، Kuros آمده. صورت لاتینی شدهٔ آن سیروس يا سایروس (Cyrus) و صورت عبری آن كورش (Koresh). شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دورهٔ شاهنشاهی ایرانیان می‌‌باشد. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود، ‌او را سرور و قانونگذار می‌‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌‌دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده . کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌‌باشد.

دومین پادشاه :
کمبوجیه
(به پارسی باستان:
‎‎
‎‎
‎‎
‎‎
‎)(درگذشت ۵۲۱ پ.م.) پسر بزرگ کوروش بزرگ هخامنشی بود که به نام‌های کمبوجیه دوم، کمبوزیه و کامبیز نیز معروف است. طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است، اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی امتیس نام داشته است. کمبوجیه پس از کوروش، پدرش، به سلطنت رسید. وی برادری به نام بردیا داشت.کمبوجیه قصد لشگرکشی به مصر را داشت،اما از بیم اینکه برادرش در غیاب او پادشاهی او را بدست آورد، بردیا را مخفیانه به قتل رساند.او به مصر لشگر کشید و این کشور را فتح کرد.به همین دلیل به وی در تاریخ لقب فاتح مصر را داده اند.در زمانیکه کمبوجیه در مصر حضور داشت خبر به سلطنت رسیدن برادرش بردیا را به وی دادند در حالیکه او بردیا را پیش از این کشته بود. اما شخصی که در ایران تاج پادشاهی را به سر گذاشته بود گئومات از تبار مادیان بود و خود را بردیا معرفی کرده بود. کمبوجیه در بازگشت از مصر به ایران فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.

سومین پادشاه :
داریوش بزرگ
داریوش (به پارسی باستان: ‎
‎‎
‎‎
‎‎
‎‎
‎‎
‎‎
‎)، پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن شورشهای داخلی را سرکوب کرد. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.

چهارمین پادشاه :
خشایارشا
خشایار شا صفاتی عالی داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا ینکه بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟ خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.

منبع : hakhamaneshian1.blogfa
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "

ویرایش توسط Hiwa : 10-12-2009 در ساعت 11:17 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 10-13-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ذوالقرنين (كوروش بزرگ)

از این داستان افراد کم شماری از مردم مکه و مدینه خبر داشته‌اند که آنهم بیشتر اهل کتاب بوده اند، و این نکته از سیاق چند آیه با جمله "یسئلونک عن ذی القرنین" و "قلنا یا ذا القرنین" و "قالوا یا ذی القرنین" به خوبی بهره گیری می‌شود، (از آن میان نخست برمی‌آید که در پیش از اسلام این داستان بر سر زبانها بوده ولی عده فراوانی از مردم می‌‌خواسته‌اند که درباره او بیشتر بدانند و یا اینکه می‌‌خواسته‌اند میزان دانایی پیامبر را از این موضوع جویا شده و او را به چالش بطلبند. بویژه اینکه اینگونه پرسشها را یهودیان درباره خضر و اصحاب کهف، از محمد (ص) می‌‌پرسیده اند.
دوم اینکه مرد با تاج دو شاخ شخصی سترگ و باورمند به خدا و روز جزاء و متدین به دین حق بوده و هدفش دادگری گستری و رفع ستم بوده و خداوند نیز به او در این هدف کمک نموده است و بنا بر نقل قرآن کریم که گفته است: "هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا " .
و نیز گفته : "اما من ستم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا و ولی من آمن و عمل صالحا..." گذشته از اینکه آیه " قلنا یا ذا القرنین ولی ان تعذب و ولی ان تتخذ فیهم حسنا " که خداوند اختیار تام به او می دهد، خود گواه بر مزید کرامت و مقام دینی او می باشد، و می فهماند که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می شد، و او را کمک می کرده.
ویژگی سوم اینکه او از کسانی بوده که خداوند خیر جهان و رستاخیز را برایش فراهم نموده است. ولی خیر جهان، برای اینکه سلطنتی به او داده بود که توانست با آن به باختر و خاور آفتاب برود، و هیچ چیز جلوگیرش نشود بلکه تمامی اسباب مسخر و زبون او باشند. ولی رستاخیز، برای اینکه او گسترش دادگری و اقامه حق در آدمی نموده به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر در میان آدمی سلوک کرد، که همه اینها از آیه " انا مکنا له فی الارض و اتیناه من همه شی ء سببا " بهره گیری می‌شود.
افزون بر آنچه از سیاق داستان بر می‌آید که چگونه خداوند نیروی جسمانی و روحانی به او ارزانی داشته است. جهت چهارم اینکه به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود. جهت پنجم اینکه سدی که بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه گفتیم در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بوده‌اند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده است. و در سدی که ساخته پاره‌های آهن و قطر به کار رفته، و بی گمان در تنگنائی بوده که آن تنگنا رابط میان دو قسمت مسکونی زمین بوده است. همچنین به او عمری طولانی داده شده بود. بنابر آنچه گفته شد هیچیک از مشخصات فوق با اسکندر مقدونی مطابقت نمی‌کند و تنها موردی که می‌‌تواند مصداق ان آیه باشد کوروش است زیرا هم کتاب‌ها تاریخی قدیم و هم موشکافی منابع جدید تاریخی و هم علوم باستانشناسی آن را تایید می‌‌کند ولی بر پایه آنچه در کتاب‌ها تاریخی و منابع اسلامی و یهودی آمده است و با نگرش به آثار باستانی کشف شده در ایران و عراق می‌‌توان گفت و با نگرش به اینکه کوروش دو شاخ گاو را مظهر قدرت می‌‌دانسته که زمین بر روی آن استوار است و آن را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه‌های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند به کله گاو نر این پیکر می‌‌تواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. پس، برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن قابل پذیرش بنظر نمی‌رسد.آنچه تا کنون بدست آمده تندیس‌هایی است از دوره ایلامی و هخامنشی که تاج شاخ دار دارند.
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "

ویرایش توسط Hiwa : 10-13-2009 در ساعت 10:08 AM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 10-17-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پارسه - قسمت اول

هخامنشيان عادت باستاني كوچ كردن را فراموش نكردند، و معمولاً همه سال را در يك جا به سر نمي‌بردند، بلكه بر حسب اقتضاي آب‌و‌هوا، هر فصلي را در يكي از پايتخت‌هاي خود سر مي‌كردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت داشتند، و در فصل خنكي هوا به همدان مي‌رفتند كه در دامنه كوه الوند افتاده بود و هواي لطيف و تازه و خنك داشت. اين سه شهر «پايتخت» به معني اداري و سياسي و اقتصادي بودند، اما دو شهر ديگر هم بودند كه «پايتخت آئينيِ» هخامنشيان بشمار مي‌رفتند، يكي پاسارگاد كه در آن‌جا آيين و تشريفات تاجگذاري شاهان هخامنشي برگزار مي‌شد، و ديگري «پارْسَهْ» كه براي پاره‌اي تشريفات ديگر به كار مي‌آمد. اين دو شهر «زادگاه» و «پرورشگاه» و به اصطلاح «گهواره» پارسيان به شمار مي‌رفت، و گور بزرگان و نام‌آوران آنان در آن‌جا بود و اهميت ويژه‌اي داشتند؛ به عبارت ديگر، اين‌ها مراكز مذهبي ايرانيان هخامنشي بودند، مانند اورشليم و واتيكان، كه نظر به اهميت آييني خود، مركز ثقل بسياري از حوادث بوده‌اند. البته از اين دو تخت‌جمشيد بيش‌تر اهميت داشته است و به همين دليل، اسكندر مقدوني آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تكيه‌گاه دولت هخامنشي را از ميان ببرد و به ايرانيان بفهماند كه ديگر دوره فرمانروايي آنان به سر آمده است.
نام اصلي اين شهر پارْسَهْ بوده است كه از نام قوم پارسي آمده است و آنها ايالت خود را هم به همان نام پارس مي‌خواندند. پارسه به همين صورت در سنگ نوشته خشيارشا بر جرز درگاهاي «دروازه همه ملل» نوشته شده است، و در لوحه‌هاي عيلامي مكشوفه از خزانه و باروي تخت‌جمشيد هم آمده است. يونانيان از اين شهر بسيار كم آگاهي داشته‌اند، به دليل اين كه پايتخت اداري نبوده است، و در جريان‌هاي تاريخ سياسي، كه مورد نظر يونانيان بوده، قرار نمي‌گرفته. به علاوه، احتمال دارد كه به خاطر احترام ملي و آئيني شهر پارسه، خارجيان مجاز نبوده‌اند به مكان‌هاي مذهبي رفت‌‌ وآمد كنند و در باب آن آگاهي‌هايي به دست آورند؛ همچنان كه تا پايان دوره قاجار، سياحان اروپايي كم‌تر مي‌توانستند در باب مشاهد و امام‌زاده‌هاي ايراني تحقيق كنند. بعضي گمان كرده‌اند كه در برخي از نوشته‌هاي يوناني از پارسه به صورت پارسيان persai و يا شهر پارسيان Persia نام رفته است، اما اين گمان مبناي استواري ندارد.
پِرْسِهْ پُليْس
نام مشهور غربي تخت‌جمشيد ، يعني پِرْسِهْ پُليْس (Perse Polis) ريشه غريبي دارد. در زبان يوناني، پْرسهْ‌پُليْس و يا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُليْس Persep tolis لقبي است براي آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ويران‌كننده شهرها» معني مي دهد.اين لقب را آشيل، شاعر يوناني سده پنجم ق.م. در چكامه مربوطه به پارسيان، به حالت تجنيس و بازي با الفاظ، در مورد «شهر پارسيان» به كار برده است (سُوكنامه پارسيان، بيت 65). اين ترجمه نادرست عمدي، به صورت ساده‌‌ترش، يعني پرسه پليس، در كتب غربي رايج گشته و از آن‌جا به مردم امروزي رسيده است. خود ايرانيان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش كردند چون كتيبه‌ها را ديگر نمي‌توانستند بخوانند و در دوره ساساني آن را «صدستون» مي‌خواندند. البته مقصود از اين نام، تنها كاخ صدستون نبوده است، بلكه همه بناهاي روي صفه را بدان اسم مي‌شناخته‌اند. در دوره‌هاي بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهل‌ستون» و «چهل‌منار» تبديل شد. جُزَفا باربارو، از نخستين اروپايياني كه اين آثار را ديده است (سال 1474 ميلادي)، آن را ِچْل‌‌مِنار (چهل‌منُار) خوانده است. (3) پس از برافتادن هخامنشيان خط و زبان آنها نيز بتدريج نامفهوم شد و تاريخ آنان از ياد ايرانيان برفت، و خاطره‌‌ شان با ياد پادشاهان افسانه‌اي پيشدادي و نيمه تاريخي كياني درهم آميخت، و بناي شكوهمند پارسه را كار جمشيد پادشاه افسانه‌اي كه ساختمان‌هاي پرشكوه و شگرف را به او نسبت مي‌دادند دانستند و كم‌كم اين نام افسانه‌اي را بر آن بنا نهادند.
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 10-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دستت درد نکنه همشهری گیان
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 10-18-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پارسه - قسمت پاياني

کاربرد بناهای تخت‌جمشيد

تخت‌جمشيد در دل استان فارس، يعني ميهن هخامنشيان، بنا شده است. داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م. صخره بزرگي را در حدود شمال غرب كوه مهر (كوه رحمت) برگزيد تا كوشك شاهانه‌اي بر روي آن بنا نهد، وي و پسرش خشيارشا، و پسرزاده‌اش اردشير يكم، بناهاي با شكوه تخت‌جمشيد را بر آن‌جا بنا كردند. بر اين نكته بايد تأكيد كرد كه هدف داريوش بزرگ از ساختن اين كوشك در سرزمين فارس، ساختن يك پايتخت اداري و سياسي نبوده، زيرا كه اين مكان از مركز دولت دور بوده، بلكه مي‌خواسته است مركزي براي تشريقات ايراني درست كند. ارنست هرتسفلدErnst Herzfeld كه در سالهاي 1930 در تخت‌جمشيد حفاري مي‌كرد، گفته است: «چنان مي‌نمايد كه تخت‌جمشيد جايي بوده است كه به علت‌هاي تاريخي و علايقي ريشه‌دار در زادگاه دودمان هخامنشي ساخته شده و نگهباني گشته و تنها در مواقع برگزاري مراسم و تشريفاتي خاص از آن استفاده مي‌شده است» بسياري از محققان معتقدند كه تخت‌جمشيد تنها براي برگزاري جشن نوروز، كه هم عيدي شاهي و هم جشني ديني و هم آييني ملي بود، به كار مي‌رفت. استاد و. لنتسW. Lentz استدلال كرده است كه داريوش بزرگ جايگاه و جهات اين كوشك را بر طبق محاسبات نجومي ساخته است و محور تابش خورشيد به هنگام دميدن، در روزهاي معيني از سال با محورهاي عرضي و طولي تخت‌جمشيد رابطه مي‌يابد. از سوي ديگر كارل نيلندر Carl Nylanderمعتقد است كه شواهدي براي برگزاري جشن نوروز در تخت‌جمشيد در دست نيست و كالمير Peter Calmeyer نقوش تخت‌جمشيد و متون يوناني را مقايسه كرده و به همان نتيجه رسيده است. عده‌اي هم با توجه به اسناد ديواني و كاربرد برخي از بناها (مثلاً حرمسرا) و وسعت كاخ‌ها وهزينه گزافي كه بر سر ساخت آن‌ها به كار رفته است، تخت‌جمشيد را مركزي سياسي و ادراي و بازرگاني مي‌دانند كه تناسبي با آيين‌هاي مذهبي نداشته است. اما حقيقت آن است كه اسناد ديواني، هزينه‌هاي كارگري و سازندگي و نقش‌تراشي و نيز رفت‌و‌آمدهاي پيك‌ها و مأموران دولتي در تخت‌جمشيد همه به زماني تعلق دارند كه داريوش و خشيارشا و اردشير آن‌جا را بنا مي‌كرده‌اند يعني فعاليت ساختماني در آنجا زياد بوده است. وجود جشن نوروز در زمان هخامنشي هم از شواهدي ثابت مي‌شود (مثلاً وجود جشن مهرگان، زيرا كه در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست ميانه سال را جشن مي‌گرفته‌اند، ايجاد تقويم اوستايي، كه شامل جشن‌ها منجمله نوروز مي‌بوده‌ ـ در دوره هخامنشي و نيز وجود دعاي مخصوص زرتشتي بسيار كهن براي نوروز، كه با اعتقادات هخامنشيان پيوند ناگسستني دارد). از سوي ديگر در زمان ساساني نيز با آن‌‌‌كه استخر‌ـ جانشين پارسه‌ـ محل اصلي ساسانيان و جايگاه مذهبي و برگزاري آيين‌هاي دولتي (مثلاً تاجگذاري) بود، هيچ‌گونه مركزيت سياسي نداشت. با اين دلايل جشن ما هنوز نظريه آييني‌ بودن تخت‌جمشيد را مرجح مي‌دانيم .

صفّه‌ پارسه
تخت‌جمشيد بر روي صفّه‌اي بنا شده است كه كمي بيشتر از يكصدوبيست‌ وپنج‌هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متكي به صخره‌اي است كه از سمت شرق پشت به كوه‌ مهر (= كوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پيش رفته و شكل آن را مي‌توان يك چهار ضلعي دانست كه ابعاد آن تقريباً چنين است: 455 متر در جبهه غربي، 300 متر در طرف شمالي، 430 متر در سوي شرقي و 390 متر در سمت جنوبي كتيبه برزگ داريوش بر ديوار جبهه جنوبي تخت، صريحاً گواهي مي‌دهد كه در اين مكان هيچ بنايي قبل از وي موجود نبوده است.
كارهاي ساختماني تخت‌جمشيد بفرمان داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه مي‌بايست اين تخت بسيار بزرگ را براي برآوردن كوشك شاهي آماده سازند: بخش بزرگي از يك دامنه نامنظم سنگي را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معيني كه مورد نظرشان بود، تراشيدند و كوتاه و صاف كردند و گوديها را با خاك و تخته‌سنگ‌هاي گران انباشتند، و قسمتي از نماي صفه را از صخره طبيعي تراشيدند و بخشي ديگر را با تخته‌سنگ‌هاي كثيرالاضلاع كوه پيكري كه بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و براي آن‌كه اين سنگ‌هاي بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌هاي دم چلچله‌اي آهني به هم پيوستند و روي بست‌ها را با سرب پوشانيدند (اين بست‌هاي فلزي را دزدان و سنگ‌ربايان كنده و برده‌اند؛ تنها تعداد كمي از آن‌ها را بر جاي مانده‌اند). اين تخته سنگ‌ها يا از سنگ آهكي خاكستري رنگي است كه از كوه و تپه‌هاي اطراف صفه استخراج مي‌شده و يا سنگ‌هاي آهكي سياهي شبيه به مرمر است كه از كانهاي مجدآباد در 40 كيلومتري غرب تخت‌جمشيد مي‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌هاي بي‌مصرف حاصل از تراش و تسطيح صخره را نيز به درون گودها ريختند. شايد در همين زمان بوده است كه با آب انبار بزرگ چاه مانندي در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر (= كوه رحمت) به عمق 24 متر كندند.
پس از چند سال، صاف كردن صخره طبيعي و پر كردن گودي‌ها به پايان رسيد و تخت هموار گشت. آن‌گاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند و در همان زمان دستگاه آب دَركُني تخت‌جمشيد را ساختند بدين معني كه در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است آبراهه‌هايي كندند و يا درست كردند، و سر اين آبراهه‌ها را در يك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت ديوار شرقي تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جويبارهايي در جنوب و شمال صفه راه يابد و به دَر رَوَد. بدين‌گونه خطر ويراني بناهاي روي تخت‌ ناشي از سيلاب جاري از كوهستان از ميان رفت، اما بعدها كه اين خندق پُر شد آب باران كوهستان قسمت اعظم برج و باروي شرقي را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ريخت و آن‌ها را انباشت، تا اين كه در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان اين خاك‌ها را بيرون ريختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روي خود صفه، آبراهه‌هاي زيرزميني كنده‌اند كه از ميان حياط و كاخ‌ها مي‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هايي كه مانند لوله بخاري و با آجر و ملاط قير در درون ديوارهاي ستبر خشتي تعبيه كرده بودند، وارد آبراهه‌هاي زيرزميني مي‌شد و از زير ديوار جنوبي به دشت و خندقي در آن جا مي‌رسيد. هنوز قسمت‌هايي از اين آبراه‌هاي زيرزميني و ناودان‌هاي درون ديوارها را در گوشه ‌و‌ كنار تخت‌جمشيد مي‌توان يافت. هم اكنون نيز آب باران‌هاي شديد زمستاني از اين آبراه‌ها به در مي‌رود.

منبع : http://www.persepolis.ir/parse/farsi/index.asp
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 10-20-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آتوسا


زن آسمانی و زمینی ایران قدیم آتوسا دختر کورش و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش و مادر خشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است. در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بود. هوتوسا کیانی و آتوسای هخامنشی نخستین کسانی هستند که با خویشاوندان خود ازدواج کرده اند.
هوتوسا علاقه مند به ازدواج با گشتاسب بود.با او ازدواج کرد و چندین فرزند به دنیا آورد.او اولین شخصی بود که به دین زرتشت گروید. زرتشت ادعا کرد که هوتوسا به آیین مزدیسنا گرویده است.سپس هوتوسا از شوهر خود گشتاسب درخواست کرد که دین زرتشت را بپذیرد. از این پس دین زرتشت به طور رسمی پذیرفته شد. از اینجا هوتوسای افسانه ای به عنوان یک زن سیاسی و با نفوذ و با قدرت معرفی شد.از آن پس به خاطر احترام به وی پارسیان نام او را بر دختران خود می گذاشتند. از میان آن دختران مهمتر از همه آتوسا دختر کورش بود.
خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت.زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه های خود تحت عنوان ایرانیان که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسابه عنوان بانوی بانوان یاد می کند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست.و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغهای زرتشتی را جمع کرد و از آنها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند.به خوبی می توان حدس زد که آتوسا علی رغم موقعیت اجتماعی و نفوذی که داشته از زیبایی نیز برخوردار بوده است.
پس از اینکه کمبوجیه در مصر خودکشی می کند داریوش شاه با آتوسا ازدواج می کند. این ازدواج چند دلیل داشته است :
1. ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می داد
2. از آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد.
3. از آنجا که آتوسا زنی جاه طلب و قدرت طلب بود از طریق این وصلت می توانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. از اینجاست که آتوسا لقب بانوی بانوان می گیرد . هرودوت می گوید آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.
هرودوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید" چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمی کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزیهایی نائل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حکمرانی می کند. " اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشد. گفته شده است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود اگاه بود. و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره می برد. آتوسا از صلب داریوش شاه دارای 4 فرزند شد. که بزرگترین آنها خشایار شاه بود. اما آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود.
و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند.مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت می رسید. اما آتوسا آنقدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایار شاه را پس از داریوش به سلطنت برساند.در زمان سلطنت خشایار شاه آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می کرد.همانطور که قبلا گفتیم آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می کرد. می توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار آتوسا بیشترین نقش را بازی می کند. آتوسا جنگ ایران و یونان را به صلاح نمی دانست و از جمله کسانی بود که با این جگ مخالفت کرد. وقتی خبر شکست پسرش را شنید به شدت خشمگین شد. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده است. احتمالا" آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می باشد.
به نقل از "www.wikipedia.org
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 02-15-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قلمرو هخامنشیان در دوران اوج خود



هخامنشیان (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ طایفه‌ پاسارگاد از طایفه‌های پارسیان بوده‌است.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.


به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسله هخامنشی یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند.


کشور و سرزمین
پارس‌ها مردمانی ازنژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که درکتیبه‌های آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمده‌است. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. با ضعف دولت ایلام، نفوذ قوم پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت.

برای نخستین بار درسالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده‌است. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود اقوام پارسی پیش از این که از میان دوره‌های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیه‌ای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبه‌های آشوری چنین استنباط می‌شود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق. م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق. م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بوده‌اند. پس از آن درزمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق. م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود.

مردم و طوایف

هرودوت می‌گوید: پارسی‌ها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شده‌اند. شش طایفه اول عبارت‌اند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار طایفه دومی عبارت‌اند از: داییها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی ها. از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران تابع آنها بوده‌اند.

پارس‌ها هم‌زمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. برای نخستین بار درسالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور (پارسوآ) در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده‌است. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسی‌ها بوده‌اند.

طوایف پارسی پیش از این که از میان دوره‌های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیه‌ای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

مطابق منابع یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاهان کنونی) مادی‌های ساگارتی می زیسته‌اند که شکل بابلی - یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب فلات ایران داده‌اند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

طبق نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس اقامت داشته‌اند و سر سلسله آنها هخامنش بوده‌است. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسی‌ها از اختلافات آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند.

این واقعه تاریخی در زمان چیش پش دوم روی داده‌است. با توجه به بیانیه‌های کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به چیش پش دوم، می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.

پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت می‌کرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.

شاهنشاهان هخامنشی
مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حکمرانی اش که مشکل‌ترین سال‌ها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.

به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها نسب‌شناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگ‌نوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار می‌دهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به تدریج اخلاف خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدت‌های طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت می‌کردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمی‌خورد.

همین مسأله موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به محتوای سنگ‌نوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته سعی داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.

موافق نوشته‌های هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبه‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بوده‌است: (لازم به ذکر است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ مورد تردید است).

* هخامنش

* ۱ چیش پش اول
* ۲ کمبوجیه اول
* ۳ کوروش اول
* ۴ چیش پش دوم

* شاخه اصلی:

* ۵کوروش بزرگ(دوم)
* ۶ کمبوجیه دوم (فاتح مصر)
* ۷ کوروش سوم
* ۸ کمبوجیه سوم

شاخه فرعی
* آریا رومنه
* ارشام
* ویشتاسب
* ۹ داریوش بزرگ(اول)
با تحلیل کلی تمامی منابع می‌توان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع نخست سده ششم ق.م چیش پش پسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه اعطا کرد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست.

در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. مدتی بعد کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.

کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌دانند. اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده‌است، ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده‌است.

پس از مرگ کمبوجیه تاج سلطنتی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به نظر واقعی می‌رسد، این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش (آرشام پدر بزرگش یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش)، و با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند.

* کوروش بزرگ
* کمبوجیه
بردیای دروغین (گوماته مغ)
* داریوش بزرگ
* خشایارشا (خشیارشا)
* اردشیر یکم (اردشیر دراز دست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
* داریوش دوم
* اردشیر دوم
* اردشیر سوم
* داریوش سوم
اردشیر چهارم(ارسس)


پادشاهی کوروش بزرگ

هرودوت و کتزیاس، افسانه‌های عجیبی درباره تولد و تربیت کوروش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ ق. م) روایت کرده‌اند. اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می‌باشد.

در سال ۵۵۳ ق.م. کوروش بزرگ، همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، عده‌ای از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه گذاری کرد، سلطنت او از ۵۳۹-۵۵۹ ق.م. است.

کوروش بزرگ که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود ادامه داد.

کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحر الروم که همهٔ جاده‌های بزرگی که از ایران می‌گذشت به بنادر آن منتهی می‌شد و از سوی شرق، تأمین امنیت.

در سال ۵۳۸ پ.م. کوروش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هرکس در باورهای دینی خود و اجرای مراسم مذهبی خویش آزاد است، و بدین سان کورش بزرگ اصل سازگاری بین ادیان و باورها را پایه گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان اسیر در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.

گسترش کشور و سرزمین

در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس (همان قارون معروف که دایی مادر کوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد ، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند ، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت .

کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل می‌داد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد ، او سایر بردگان را هم آزاد کرد ، و به نوعی برده داری را از میان برداشت.

نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می‌باشد ، به تفصیل این گونه آمده‌است : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثته‌گوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کته‌په‌توک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونه‌تک‌برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).

مرگ کوروش بزرگ

در اثر شورش ماساژت‌ها که یک قوم ایرانی‌تبار و نیمه‌صحراگرد و تیره‌ای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال شرقی شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت و در آغاز موفقیت‌هایی بدست آورد. "تاریخ‌نویسان" یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، تهم‌رییش او را به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش در نبرد سختی، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و این‌که پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند ارشد او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.

پادشاهی کمبوجیه
کمبوجیه، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهت به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.). کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده‌است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده‌است. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.

کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا نامید و اعلام شاه بودن کرد. چون مردم بردیا دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا(گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.

در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده‌است. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه گوماته مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شده‌است . داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود پس از دریافتن ماجرا به ایران می‌آید و بردیای دروغین را از پای درآورده به تخت می‌نشیند.

کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.

پادشاهی داریوش بزرگ

داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) (۵۴۹-۴۸۶ ق. م.) سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.

ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ (والی) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه از ایران چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسان دیگر بدعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این وقایع آمده جالب است و سرانجام همه بکام او پایان یافت. داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهٔ لطف اهورامزدا میداند، می‌گوید:

«هرچه کردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».

طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اری‌تس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان می‌کرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود. دموک دس بملکه گفته بود که خود او را به‌عنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی از پارسیان به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر به ایران نیامد و هیأت پارسی که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهٔ تسخیر آن دیار رفته بود بی‌نتیجه بمیهن بازگشت.

داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.

لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهٔ مختلف تاریخی قبایل آریایی سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهٔ پاینی بوده‌اند.

هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه نوشته‌است که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت به ایران برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانه‌ای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله به ایران و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.

تسخیر هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ ق. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهٔ زرخیز و پرثروت برای ایران آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند مبدأ دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.

داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بوده‌است. آرامگاه داریوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است.

در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و افریقا میرسید.
وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی

کورش در دوران زمامداری خود،از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش مبتنی برمصالح ملل تابعه بود، پیروی می‌کرد. از این جملة او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر می‌تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او، بخوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم می‌دانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات برملل تابع خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت و آنچه را که از ملل مغلوب ربوده بودند، پس داد «موافق تورات، پنجهزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بنی اسرائیل رد می‌کند، معابد ملل مغلوبه را میسازد و می‌آراید.» و به قول گزنفون، رفتار او طوری بوده که «همه می‌خواستند جز ارادة او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش نصیبی نداشت و از سیاست آزاده نشانة وی پیروی نمی‌کرد، در دوران قدرت خود به اخذ مالیات از ملل مغلوب مبادرت نکرد بلکه مانند کورش کبیر به اخذ هدایایی چند قانع بود، ولی این سیاست از آغاز حکومت داریوش تغییر کلی یافت و پس از سپری شدن دوران حیات داریوش، روزبروز، بر سنگینی مالیات افزوده شد و این روش دور از حزم و خرد تا پایان حکومت هخامنشی ادامه یافت.

ریچارد ن. فرای ضمن بحث در پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی می‌نویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. چنین می‌نماید که حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز به گونه‌های متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود، و همچنین باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش می‌گرفت و هرگاه سفری می‌کرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل می‌شد.

بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته می‌شد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل می‌شد. پس چنین می‌نماید که زندگی برای مردم عادی بسیار دشوار بود. هزینه‌های عمومی محلی را، با باجهای مخصوص آن محل انجام می‌دادند، زر و سیم چون سیلی گران به صندوقهای شاه می‌ریخت. هنوز سخنی از املاک و معدنها و تأسیسات آبیاری شاه نگفته‌ایم که درآمدهای کلان داشت. بیشتر طلاهای گرد آمده به هنگام جنگ و یا همچون پیشکشی به مصرف می‌رسند.»
برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تاًثیری بنیادین بر دورانهای بعد گذارده‌است، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر می‌باشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی طولانی پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرده، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جزه تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان اقوام و همان مردم، روندی راکه برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه أی بسیار وسیع، آن را تا پایه بزرگ‌ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، اعتبار بخشیدند.

مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بوده‌است . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بوده‌است ، از لحاظ تاریخی جالب توجه‌است . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کرده‌اند.

هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال شرقی افریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.''''

منبع : ارور تي ام
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها