شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
10-31-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات جهان
ادبیات گینه
ادبیات شفاهی و روایتی افریقا در بسیاری از کشورها اساس و پایه فرهنگ آنها را تشکیل میدهد و نقالان و قصهگوها بواسطه داشتن اطلاعات عمومی میان مردم آفریقائی ارزش و احترام دارند و در زبان گینه به این دسته از قصهگوها گریو «Griot) یعنی جادوگر میگویند اما نه آن جادوگر که متبادر به ذهن بلکه در اینجا به معنی کسی که بر مردم عادی و معولی از لحاظ دانستن ادبیات شفاهی و معلومات پراکنده برتری دارد.
تمسیرنیان Tamsir Niane یکی از ادیبان برجست گینه به شمار میرود وی علاوه بر قصهگوئی و اطلاع از تاریخ، به تألیف تاریخی درباره ملتهای غرب آفریقائی پرداخته و حماسهای به نام سوندیاتا Soundiata نیز تنظیم کرده است. که از لحاظ ادبی و نگارش و نقل روایات اثر مهم به شمار میرود.
حماسه سوندیاتا با اینکه از روایات مردم مالی گرفته شده با اینحال چون تمسیرنیان به خوبی از عهده نگارش و دمیدن روح ادبی به آن برآمده بسیار مقبول نظر مردم گینه قرار گرفته است.
در سوندیاتا که از قرن دوازدهم میلادی است قهرمان داستان موجودی روشن بین، شجاع دارای قدرت جسمی و مؤید و متکی به معجزات و خرافات، در این داستان خدایان، جانوران و برخی از عوامل طبیعی دست اندرکار کمک به قهرمان حکایت میباشند.
برای مکتب و ساختن ادبیات شفاهی گینه عدهای به تلاش و کوشش برخاستند از جمله میتوان کئیتافوده با Keita Fodeba را ذکر کرد.
اولین کار پرارزش فوده با تنظیم بالههای آفریقائی بود، این بالهها مورد استقبال سایر کشورها قرار گرفت و از آن پس به ترانهها و موسیقی و رقص مردم گینه علاقهمندی مردم سایر کشورها آغاز گشت.
فوده با دیوانی مشتمل بر اشعار و حماسههای قومی و ملی خویش ترتیب داد که در آن از شعر، موسیقی سود جسته است. در دیوان اشعار این شاعر که در سال 1948 منتشر گردید آمیختهای از شعر و نثر موسیقی و آواز، تک گوئی وهمسرائی میباشد.
رمان نویسی در گینه
کاماراله Camar Laye از رمان نویسان برجسته گینه بلکه همه آفریقاست زیرا رمان کودک سیاه وی یک اثر عالی میباشد. نویسنده آن یکنفر مهندس گینهای است که در سال 1928 به دنیا آمده است.
کاماراله از سبکی ساده و روان و رئالیستی استفاده کرده و در خلق رمان کودک سیاه و رمان درامون از سبک رئالیستی Dramoum سود بسیار جسته است. رمان درامون در حقیقت دنباله رمان کودک سیاه و شرح دوران تحصیل و دانشجوئی وی در اروپاست.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
10-31-2009
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0
13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بسيار عالي بود رزيتا جان و به سهم خودم تشکر مي کنم بابت اينکه اطلاعات خوبي از ادبيات آن قسمت از دنيا داديد و به اطلاعات من هم افزود همچنين خوب است در بررسي ادبيات آفريقا جنبه روايي و سينه به سينه بودن آن نيز مورد توجه قرار گيرد يعني فرهنگ شفاهي در ادبيات آفريقا جايگاه رفيعي دارد. مي توان در اين رابطه به کتاب معروف آلکس هيلي با عنوان ريشه ها(The Roots) نيز اشاره کرد که بخوبي اين جنبه از ادبيات را به ما مي نمايد. باز هم بسيار سپاسگذارم از شما دوست اهل مطالعه مطالب ديگرتان هم بسيار ارزشمند و مفيد و پر مغز هستند
يا علي مدد
|
10-31-2009
|
|
مدیر کل سایت کوروش نعلینی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382
7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اون قسمت از زمین همه چیش غنیه پر پره خیلی چیزا داره
از غذا و میوه و اهن و طلا و کوه و جانور و فرهنگ و زبان و موسیقی و توان ...
منتهی برای ما مقدور نیست همه ش رو استفاده کنیم..
با فرهنگش کمتر میتونیم اشنا باشیم
مرسی
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نگاهی به ادبیات آفریقای جنوبی در گذشته و حال
نگاهی به ادبیات آفریقای جنوبی در گذشته و حال
مقدمه:
توماس جفرسون(Thomas Jefferson) در سال1784 چنین مینویسد: تا کنون سیاهپوستی را نیافتهام که سطح تفکری فراتر از روایتی ساده را بتواند ادا کند و هرگز ندیدهام که در میان آنها کوچکترین توانایی در نقاشی یا مجسمهسازی یافت شود.
سالها و بلکه قرنها از بیان این سخنان غیرمحققانه و نادرست میگذرد. تاکنون شواهد بسیاری بدست آمده که نشان میدهد سیاهان آفریقایی قرنها پیش از آنکه جفرسون چنین ادعایی کند شعر میسرودند. چنانکه مدتهاست انواع هنرهای سیاهان مورد بررسی محققان و صاحبنظران هنری قرار گرفته است.
بیشک یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین جوامع آفریقایی، آفریقای جنوبی است که تاریخ پر فراز و نشیب آن در طی سدههای اخیر مجموعهای غنی و جالبتوجه در حوزه هنر و ادبیات بجای نهاده است. تولیدات ادبی این سرزمین توسط مردمانی از نژادهای مختلف و نیز به زبانهای گوناگون به جهان معرفی شده است. این سرزمین در طی سالهای مبارزه با سیاست نهادینه شده تبعیض نژادی، محل پرورش شاعران و نویسندگانی بوده است که به یاری توان و قدرت قلم توانستهاند نقشی اساسی در بیداری جامعه خود و نیز توجهدادن سایر ملل به وضعیت بغرنج و دشوار موجود در آفریقای جنوبی بازی کنند. در حقیقت میتوان گفت نویسندگان و شاعرانی که در دوره آپارتاید(Apartheid) به خارج از کشور مهاجرت کردند توانستند با دستیابی به مطبوعات آزاد تصویر حقیقی جامعه خود را رسم کنند و همراهی ملل جهان را باعث شوند.
جمعیت آفریقای جنوبی از چهار نژاد اصلی سیاه - سفید – رنگینپوست و آسیائیتبار تشكیل شده است. طبق قانون اساسی جدید 11 زبان بعنوان زبان رسمی كشور به رسمیت شناخته شده كه انگلیسی و آفریكانس در سراسر كشور و بقیه زبانها در مناطقی كه اكثریت دارند رسمی میباشند.
اولین مشخصه فرهنگی جامعه آفریقای جنوبی تنوع نژادی آن است. اقامت دائمی مهاجران سفیدپوست اروپایی در این كشور كه ورود رنگین پوستان از آسیای جنوب شرقی و شبهقاره را نیز به همراه داشت، منجر به شكلگیری یك جامعه چندنژادی، زبانی و مذهبی گردید كه طبیعتأ تحولات فرهنگی و اجتماعی خاص خود را بدنبال داشته است.
از نظر تاریخی نیز سیاهپوستان آفریقایی بسیار پیش از زمان آغاز اسکان سفیدپوستان هلندی- بوئرها(Boer) - در کیپ تاون(Cape Town) در 1652 در سرزمینی که اکنون آفریقای جنوبی است استقرار یافته بودند. سپس بریتانیا در سال 1814 کیپ را به دست آورد. ایجاد کنگره ملی آفریقا(ANC) در سال 1912 به منزله اعتراضی بود به برتری سفیدان. پس از به قدرت رسیدن حزب ملی(آفریکانر) در 1948 تفکیک نژادی در پیروی از سیاست آپارتاید(توسعه مجزا) افزایش یافت و سیاهان را از حقوق مدنی محروم ساخت، امکانات و مناطق مسکونی را بر حسب نژاد تفکیک کرد و حقوق سیاسی سیاهان را به زادبومهای تحت نظارت محدود ساخت. پس از حذف آپارتاید در سال 1991 و برگزاری اولین انتخابات آزاد در سال 1994، شكل گیری فضای جدید سیاسی، موجب گردید تا تنوع و ناهمگونی نژادی، زبانی و مذهبی جامعه بیش از هر زمانی ماهیت وجودی خود را ابراز نماید. این دگرگونی سیاسی جدید كه برآمده از تحولات اجتماعی چند دهه اخیر بود، خود زمینههای بروز تحولات جدیدی در این زمینه را فراهم ساخت. دستیابی نخبگان سیاهپوست و یا مبارزان دیروز به قدرت سیاسی و در اختیار گرفتن بخشی از امكانات اقتصادی در سایه آن، موجب گردید تا زمینههای شكلگیری یك نظام اجتمـاعی طبـقاتی در درون قشـر سیاهپوست كه اكثـریت جامعه را تشكیل می دهند ایجاد گردد. در فضــای جدید، معضلات اجتماعی نیز بیشتر از هر زمانی خود را بخوبی نشان میدهند و ناگفته پیداست که هنر و ادبیات نمیتواند از تاثیر این ناملایمات و معضلات برکنار بماند. از جمله این معضلات میتوان به بیكاری، ناامنی و بیماری مهلك ایدز اشاره نمود.
رسانه های گروهی آفریقای جنوبی پس از انتخابات آزاد 1994 در جامعه حضور کاملا رو به رشدی داشتهاند و روزنامهنگاران با فراغ بال و فارغ از زنجیرهای آپارتاید به بیان واقعیات سرزمین و جامعه خویش میپردازند.
انتقال قدرت از سیفیدپوستان به سیاهپوستان که بدون جنگ داخلی و خونریزی روی داد پیروزی بزرگ اصل عدم خشونت است که بزرگمردانی همچون نلسون ماندلا(Nelson Mandela) و دزموند توتو(Desmond Toto) مروج آن بودهاند. این اصل به طور خستگیناپذیری توسط ماندلا و توتو تبلیغ و دفاع شده است و در ادبیات هم در آثار نویسندگانی همچون نادین گوردیمر(Nadine Gordimer) دیده میشود.
متاثر از فعالیتهای سیاسی چنین بزرگمردانی و حتی همشانه و همراه با ایشان نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی بهترین راه مبارزه را در بیدار ساختن ملت خویش و نیز توجه دادن جهانیان به موضوع آپارتاید یافتند. در واقع ادبیات به سلاحی در راه مبارزه با آپارتاید تبدیل شد. نوشتههای روشنگرانه فعالان سیاسی، انتشار انواع کتابهای داستانی در داخل و خارج کشور که بهنحوی وضعیت پیچیده و خطرناک روزگار تبعیضنژادی را به تصویر میکشیدند بیشک سهم اصیل و قابل توجه ادبیات را در نهضت آزادیخواهی و براندازی آپارتاید به شیوهای کاملا مستقل و ضدخشونت مینمایاند.
سود بردن از ادبیات به مثابه سلاحی برای مبارزه با دیکتاتوری و استبداد البته مقوله جدیدی نیست. باید گفت حاصل کار نویسندگان آفریقای جنوبی در برابر آپارتاید بسیار غنی و موثر است هرچند نمیتوان به سنجش تاثیر آثار ایشان پرداخت اما بیتردید سهم ایشان در مبارزه بسیار مهم و قابل اعتناست.
نکته قابل توجه این مبارزه در این است که نویسندگان سفیدپوست فراوانی هم به مقاومت و پیکار علیه آپارتاید پیوستند چنانکه یکی از دلایل انتقال قدرت مسالمتآمیز همین است که بسیاری از مردم از گروههای مختلف قومی و نژادی با هم متحد شدند و با قوانین موضوعه آپارتاید مقابله کردند.
در طی سالهای آپارتاید نویسندگان نسبت به نظام نامطلوب سیاسی و تاثیرات آن بر زندگی روزمره عکسالعمل نشان دادند. طی نوشتههای ایشان ژرفای نژادپرستی حکومتی بازگو شد و روشهای مقاومت در برابر آن مورد سنجش و بررسی قرار گرفت. در حال حاضر که اپارتاید به سر آمده است همچنان نویسندگان به بررسی تبعات آپارتاید مشغولند. در واقع عنصری که ادبیات دوران آپارتاید و بعد از آن را بههم پیوند میدهد خود آپارتاید است. این موضوع شاید در تمام جهان منحصر به فرد باشد. طی سالیان سال نویسندگان بسیاری همچون بریتون بریتونباخ Breyton Breytenbach، آندره برینک Andre Brink، آتول فوگارد Athol Fugard، جی ام کوتزی J.M.Koetzee، نادین گوردیمر، آلکس لاگوما Alex La Guma، ریان مالان Ryan Malan، و آلن پاتن Alan Paton درخصوص مضامین منشعب از آپارتاید قلم زده اند.
• ادبیات داستانی
آنچه تا امروز مورد مشاهده قرار گرفته است نشان میدهد که شیوه رئالیسم در ادبیات آفریقای جنوبی بیش از سایر شیوهها و سبکها مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته است. تاکنون داستانهای فراوانی به یازده زبان زنده آفریقای جنوبی به رشته تحریر درآمده است که بخش اعظم آن به زبان آفریکانسAfricans است. اما به دلیل گستردگی و جهانی بودن زبان انگلیسی آن بخش از آثار ادبی که زبان اصلی آن انگلیسی است یا به زبان انگلیسی ترجمه شده است بیشتر مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته است.
در مجموع کتابهای ادبی در مقام مقایسه با آثار تاریخی و سیاسی از اقبال و فروش کمتری برخوردار میشوند اما رایج بودن زبان انگلیسی امتیاز خوبی برای آثار ادبی آفریقای جنوبی است که براحتی میتواند در سطح جهان نشر پیدا کند.
زندگی نامه نلسون ماندلا بهنام راه طولانی آزادی که توسط خود او به رشته تحریر درآمد پرفروشترین کتاب سالهای اخیر آفریقای جنوبی است که هم نشانهای از توجه عمومی به ماندلا و اهمیت او دارد و هم شرایط چاپ کتاب در آفریقای جنوبی را مینمایاند.
از نظر تاریخ ادبیات، نخستین آثار داستانی خلق شده در آفریقای جنوبی توسط مهاجرینی نوشته شده است که در مناطق آفریقایی غریبهای بیش محسوب نمیشدند. مهاجرینی که مسحور زیبایی خشن آفریقا و فریفته عناصر مرموز و رازآلود تمدنها و فرهنگهای بومی بودند. اگر چه عمده گرایش ایشان به این فرهنگها اگر خصمانه فرض نشود با اینحال در بهترین حالت صورتی منافقانه و دمدمیمزاجانه و حاکی از عدم شناخت عمیق و درونگرایانه دارد. این واقعیت تاریخی چنین نویسندگانی است.
در داستانهای ایشان مهاجرین اغلب در نقش قهرمانان و سیاهان در نقش دشمنان و حداکثر خدمتکار سفیدپوستان به تصویر کشیده میشوند. رایدر هاگارد(R ider Haggard) از این دسته نویسندگان است که طی بعضی داستانهای به سبک ماجراجویانه و حماسی شخصیتی سفیدپوست بنام الن کوارترمین( Allan Quartermain) را معرفی میکند که قهرمانی شریف است و خدمتکار زولویی(Zulu) او حاضر است جانش را برای اربابش فدا کند.
داستان های هاگارد در دهه ۱۸۸۰ به چاپ رسید. معروفترین داستان او «دفینههای شاه سولومون»(King Solomon Mines) نام دارد که در سال ۱۸۸۶ چاپ شد. این کتاب در زمان خود بیشترین فروش را داشت و بارها تا دهه ۱۹۸۰ میلادی توسط کارگردانان مختلف به فیلم تبدیل شد.
اما در نگاهی فراگیر به تاریخ ادبیات آفریقای جنوبی، شاید بتوان گفت نخستین اثر داستانی مهم و قابل توجه در سال 1883 میلادی به قلم اولیو شراینر Olive Schreiner نوسینده سفیدپوست با نام داستان یک مزرعه آفریـقایی Story of an African Farm چاپ شد. در واقع کتاب شراینر را میتوان به عنوان نخستین اثر ادبی آفریقایی بشمار آورد. شراینر خود در محیطی پرورش یافته بود که بعدها الهام بخش او شد. او در طی داستانش واقعیتهای جامعه آفریقایی آن روزگار و حتی بعضی عقاید ضد استعماری را از زبان چند شخصیت داستانی بیان میکند.
آثار ادبی داگلاس بلکبورن(Douglas Blackburn ) در موارد زیادی با شراینر مشابهت دارد. او در نقش یک روزنامهنگار بریتانیایی زمانی که هنوز ترانسوال یک جمهوری بوئر محسوب میشد به آفریقای جنوبی آمد. او در کتابهایش همچون Love Muti در سال ۱۹۱۵ به بعضی از سیاستهای استعماری انگلیس حمله میکند. کتابهای او هرچند امروز کمتر خوانده میشود اما در نقش یک حلقه ارتباطی در ادبیات آفریقای جنوبی حائز اهمیت فراوان است.
جهان برای آنکه شاهد اولین اثر داستانی خلق شده توسط سیاهپوستان باشد تا دهه دوم قرن بیستم منتظر ماند، زمانی که سولومون تکسیو پلاتجه(Solomon Thekiso Plaatje) در سال ۱۹۳۰ داستانMhudi را بچاپ رساند. او همچنین یکی از بنیانگزاران کنگره ملی آفریقای جنوبی در سال ۱۹۱۲ بود. پلاتجه علاوه بر این موفق شد شماری از آثار شکسپیر را به زبان تسوانایی ترجمه کند.
همچنان که رمان مهودی پلاتجه به داستان مردم تسوانا(Tswana) بر میگردد. اثر حماسی «شاکا» نوشته توماس موفولو Thomas Mofolos تصویری تراژیک و حماسی از شاکا امپراطور زولو در قرن نوزدهم بدست میدهد که مشابهتی هم با مکبث شکسپیر دارد. موفولو موفق شد مشخصات واقعیتری از این امپراطور نشان دهد تصاویری که گاه انسانی و گاه شیطانیست، آنهم در برابر تصورات بشدت هیولاوار و غیرمنصفانهای که تاریخنگاران مستعمراتی از این شخصیت تاریخی بجای نهاده بودند. داستان موفولو در سال ۱۹۲۵ بچاپ رسید و در سال ۱۹۳۰ به زبان انگلیسی ترجمه شد.
چند دهه بعد از شراینر و رمانش دومین شوک بزرگ را ویلیام پلومرWilliam Plomer با داستان Turbott Wolfe در سال ۱۹۲۶ به جامعه مهاجران سفیدپوست وارد کرد. پالمر این داستان را در سن نوزده سالگی نوشت و طی آن ماجراهای عشقی میان افراد از نژادهای مختلف را بازگو میکند و به شکستن تابویی بزرگ میپردازد. اگرچه این داستان بیشتر داستانی جنسی است اما همچنین ادعانامهای بر علیه سیاستها و گرایشهای جامعه سفیدپوست آن زمان هم هست. پلومر بعدها همراه بعضی از همفکرانش به بریتانیا رفت جایی که سرانجام به عنوان یک شاعر شناخته شد.
در میان دو جنگ اول و دوم جهانی نام سارا گرترود میلین Sarah Gertrude Millin نام برجستهای است. عمده شهرت او بدلیل گرایشهای نژادپرستانه او در حمایت مذهبی از حکومت آپارتاید است. در کتاب فرزند خواندگان خداوند Gods Stepchildren که در سال ۱۹۲۴ بهچاپ رسید او فرشتگان نژادهای مختلف را در حالتی به تصویر میکشد که فرشتگان سفیدپوست در بالاترین مراتب و فرشتگان سیاهپوست در پایینترین مراتب قرار دارند.
در دهه ۱۹۴۰ میلادی آفریقای جنوبی شاهد شکفتگی واقعی ادبیات سیاهپوستان آفریقاییست. میتوان گفت پیتر آبراهامزPeter Abrahams نخستین صدای واقعی ادبیات سیاهپوستان است که نوشتن را از دهه ۱۹۴۰ آغاز کرد. آبراهامز یک دورگه بود. رمان پسر معدنMine Boy در سالی(۱۹۴۶) بهچاپ رسید که اعتصاب بزرگ و سراسری کارگران معدن توسط حکومت بشدت سرکوب شد. پسر معدن تصویر مشکلات زندگی مردمان روستایی در محیطهای فاسد و افسرده شهری است.
دیگر نویسندهای که در این دهه مطرح شد هرمان چارلز بوسمنHerman Charles Bosman است که به سبب داستانهای کوتاهش معروفیت دارد. داستانهای کوتاه او گاه تصویری خشن و گام متمدن از آفریکانرها به نمایش میگذارد. یکی از بهترین آثار او Cold Stone Jug نام دارد که در سال ۱۹۴۹ بچاپ رسید. بوسمن در بعضی آثارش گرایشات و تمایلات اجتماعی آفریقای جنوبی را هجو میکند.
هنگامی که ناسیونالیستهای آفریکانر به قدرت رسیدند و آپارتاید را پایهگذاری کردند. اثری داستانی که توسط مردی سفیدپوست نوشته شد توجه جهانیان را به موقعیت دشوار سیاهان آفریقایی جلب کرد.
رمان گریه کن سرزمین محبوب Cry The Beloved Countryچاپ شده به سال ۱۹۴۸ شاید یکی از مهمترین آثار ادبی آفریقای جنوبی است که وقتی برای نخستینبار منتشر شد بیشترین فروش بین المللی را برای نویسندهاش یعنی آلن پاتن به همراه آورد. این داستان توانست اثرات سیاستهای تبعیضنژادی را برای شاهدان آگاه غربی قابل لمس و دیدن کند و از این طریق جایی همیشگی برای نقد این سیاستها در نقشه سیاسی جهان فراهم آورد.
در داستان پاتن، استفان کومالو که یک کشیش سالخورده اهل زولوست از دهکده خود به ژوهانسبورگ سفر میکند و درمییابد تنها پسرش تنها پسر یک سفیدپوست بنام جیمز جارویس را کشته است که این ماجرا اتفاقاتی را میان این دوتن موجب میشود.
آلن پاتن بعدها همچنان به مخالفت به آپارتاید ادامه داد، هرچند چون بسیاران دیگر هرگونه استفاده از خشونت را در برابر آن رد میکرد.
دهه ۱۹۵۰ در تاریخ معاصر آفریقای جنوبی اهمیت به سزایی دارد. در این دهه کنگره ملی آفریقای جنوبی مبارزه بزرگ انتخاباتی خود را بهعنوان یک راهحل ضدخشونت و صلحآمیز برعلیه برتری سفیدپوستان آغاز کرد و درمقابل حکومت آپارتاید به محاکمه وسیع فعالان جنبش مقاومت دست زد.
این دهه نسل جدیدی از نویسندگان سیاهپوست را که درباره شرایط دشوار زندگی در روزگار خود مینوشتند معرفی کرد. شماری از ایشان در دفتر یک مجله مردمی درباره «درام» گردهم آمدند. فعالیت ایشان برای نخستینبار منجر به ایجاد یک فرهنگ شهری سیاهپوستی شد.
این نویسندگان هرچند به ثبت محرومیتهای جوامع شهری پرداختند اما نمیتوان آنها را سیاسی فرض کرد. با اینحال موفق شدند صدای واقعی بخشی از سیاهپوستان در محیطهای شهری باشند. کارهای آنان محدودهای وسیع از ژورنالیسم هنری نکسومالو تا بذلهگوییهای اجتماعی تاد ماتشیکیزا را دربر میگیرد. دیگرانی همچون نات ناکاسا کن تمبا و مفالـله هم در این گروه جای میگیرند.
مجله درام یکی از را ه های ابراز وجود نویسندگان آفریقایی همچون مفالـله بود این مجله در سال های 1950و60 چاپ میشد. مفالـله درباره واقعیت زندگی سیاهان در زاغهها و حاشیه شهرها مینوشت. حکومت براساس سیاست توسعه مجزا تمام سیاهپوستان را به زاغهها و بیغولهها میفرستاد. و آنان را از حق انتخاب مکان برای زندگی محروم میساخت.
نویسندگانی همچون مفالـله این شرایط غیرانسانی را با نوشتههایشان افشا میکردند و به این ترتیب توجه جامعه بینالمللی به شرایط موجود در آفریقای جنوبی جلب شد. نمونههایی از این آثار عبارتند از جنوب خیابان دوم 1959 که یک زندگینامه خودنوشت است و به توصیف واقعیتهای زندگی در محلات آفریقایی ژوهانسبورگ میپردازد. مفالـله همچنین مقالاتی تحت عنوان «صداها در گردباد» را در سال 1972 منتشر کرده است.
بعدها نکاسا یکی دیگر از این نویسندگان یک مجله مستقل ادبی راهاندازی کرد و طی آن داستان تمبا به نام سوییت را در سال ۱۹۶۳ بچاپ رساند. تمبا خود توسط حکومت آپارتاید دستگیر شد و در سال ۱۹۶۸ درگذشت. این نویسندگان و دهه مربوط به ایشان(۱۹۵۰) به نویسندگان درام و دهه درام مشهور است.
بعد از پایهگذاری نظام آپارتاید در آفریفای جنوبی و محدودیتهای شدید اعمال شده در تمامی مراتب فعالیتهای اجتماعی ، بالطبع نویسندگان و شاعران آزاداندیش نیز با محدودیتهای جدی روبرو شدند و شماری از ایشان جهت ادامه فعالیت به خارج از کشور مهاجرت کردند. با اینحال همچنان نویسندگان و شاعرانی با وجود شرایط دشوار کاری در سرزمین خود ماندند و به خلق آثار مهم پرداختند.
بسی هید یکی دیگر از نویسندگان مطرحی است که در آثار خود به مضامین آپارتاید پرداخته است. او در کتاب "وقتی ابرهای بارنی انباشته میشوند" چاپ 1968 که داستان یک پناهنده سیاسی در دهکدهای بوتسواناییست، تقابل سنتها و روشهای نوین را به شرح مینشیند.
در دهه 1970 یعنی در دوران تثبیت آپارتاید ، دو رمان مطرح بهچاپ رسید، میریام تلالی داستان "بین دو دنیا" را نوشت که در آن زندگی روزانه یک کارگر سیاهپوست به تصویر کشیده میشود، آندره برینک نیز "نگاه به تاریکی" را آفرید که طی آن در باب تجربههای یک هنرپیشه سیاهپوست که در دام عشق زنی سفیدپوست گرفتار آمده رویاپردازی شده است. در هر دوی این کتابها تعارضات برخاسته از بطن آپارتاید و نظام توسعهمجزا به کندوکاو گرفته شده است. در همین دهه میتوان شاهد بود که بعضی نویسندگان علیرغم شیوه مسلط ادبی آن زمان و رفتارهای قراردادی با نحوه نوشتن و زبان اثر ادبی، به کاربرد شماری از روشها و تکنیکهای مدرنیسم در آثار خود توجه نشان دادند. در حقیقت میتوان گفت اکثر داستانهای نوشته شده در دوران آپارتاید از سبکی قراردادی و رسمی تبعیت میکنند. اما گوردیمر در سال 1974 از بعضی تکنیکهای مدرن در جهت کشف پیچیدگیهای وجدان ناآرام یک ملاک سفیدپوست در رمان محافظ محیط زیست سود برده است. بیش از او جان ام کوتزی در رمان در قلب کشور In the heart of the Countryدرون عذابکشیده دختری را که مورد بهرهبرداری قرار گرفته بااستفاده از این شیوهها میکاود.
کتاب دیگر رمان در مه پایان فصل نام دارد که توسط آلکس لاگوما در سال 1972 نوشته شده است او در این کتاب کشمکشهای کشورش را توسط تصویر کردن شخصیتهایی که درگیر مقاومت سیاسی هستند توصیف میکند. قهرمان اصلی کتاب به این نتیجه میرسد که برای حل مشکلات جامعه باید حرکتی دستهجمعی صورت گیرد.
در طی دهه 1980 میلادی و در اوج مبارزان ضدنژادپرستانه دو نویسنده که هر دو متعلق به طبقه مظلوم جامعه بودند آثاری در خور توجه بوجود آوردند. نیابلو ندبله با کتاب "احمقها و داستانهای دیگر" در سال 1983 و نیز زویه ویکومب با کتاب "از دست داده را در کیپ تاون نمییابی" You Can’t Get Lost in Cape Town.
کتاب بریتونباخ با نام "اعترافات واقعی یک تروریست سفیدپوست به سال 1983 در واقع بیان خاطرات هفتساله زندان نویسنده به اتهام اعمال تروریستی برعلیه دولت است. این نویسنده کتاب دیگری بهنام "به یادبود برف و غبار در سال 1989 نوشته است که در آن قطعات زندگی سه تبعیدی را در پاریس بههم وصل میکند.
یکی از مشهورترین و موفقترین نمایشنامهنویسان آفریقای جنوبی آتول فوگارد است که تاثیر فراوانش بر جهان تئاتر موجب جلب توجه جامعه جهانی و حمایت آنها از نهضت ضد آپارتاید شد. او از نخستین نمایشنامهنویسان سفیدپوست است که با بازیگران سیاهپوست همکاری کرد. مضامین کارهای او ناکامیها و پیچیدگیهای زندگی در آفریقای جنوبی را دربر میگیرد و تاکید فراوانی بر تاثیرات روانی نظام آپارتاید بر مردم عادی دارد. بسیاری از آثارش همچون گره خون 1960 که مورد استقبال فراوان قرار گرفت توسط حکومت وقت ممنوع اعلام شد. نمایشنامههای او که شهرت جهانی دارند عبارتند از بوزمن و لنا 1969 درس از درخت صبر 1978 سرزمین بازی 1993 و جادهای به سوی مکه 1985.
بههیچوجه نمیتوان مدعی شد که بعد از آپارتاید تمام رویاها و آرزوهای هنرمندان مبارز تحقق یافته باشد. این حقیقت در آثار منتشره بعد از آپارتاید بهچشم میخورد. برای مثال میتوان به رمانهای "رسوایی" نوشته جان ام کوتزی در سال 1999 و نیز "دودکش شیطان" اثر آن لندسمن در سال 1997 اشاره کرد. در اینگونه آثار گاه هیچ احساسی از پیروزی و افتخار دیده نمیشود. در واقع آپارتاید آنچنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده است که لازم است سالها بر روی آثار و تبعات آن پرداخت. نمیتوان گفت که بعد از انتخابات آزاد 1994 آپارتاید نابود شده است. آثار آن همچنان در گوشه و کنار یافت میشود و نویسندگانی هستند که به بررسی آن روزگار میپردازند.
• شعر
در نگاهی فراگیر به رابطه شعر و سیاست باید گفت که شعر به ایجاد صدایی در برابر آپارتاید توفیق یافت و توانست حضور فعال و زنده خود را در آفریقای جنوبی حفظ کند.
یکی از نقاط درخشان شعری آفریقای جنوبی از دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت. زمانی که شاعرانی همچون بی دبلیو ویلاکازی که به زبان زولو شعر میسرود و نیز اچ آی یی دهلومو که شعر بلند دره هزار کوه را در سال ۱۹۴۱ سروده است فعالیت داشتند.
از میان شاعران برجسته آفریقای جنوبی که همچنین سهمی اساسی در پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه و ضد آپارتاید داشتند میتوان از مزیسی کوننه و کوراپتس(ویلی) کگوسیتسایل Keorapetse (Willie) Kgositsile نام برد.
مزیسی کوننه شاعر برجسته و فعال ضدآپارتاید است که تابو امبکی رییس جمهور آفریقای جنوبی و همرزم او در بزرگداشت او گفت: "کوننه آفریقایی فوق العادهای بود که توانست با حضورش، گذشته، حال و آینده مارا در هویتی بهم پیوسته و متحد حفظ کند. "امبکی افزود:" او یکی از اندیشمندان وهنرمندانی بود که در جستجوی راهی برای حفظ شان انسان سیاهپوست برآمد.
کوننه به عنوان یکی از شاعران برجسته و نیز برنده جوایز متعدد شعری از جمله شاعر برگزیده آفریقا در سال 1993 و نیز بهترین شاعر آفریقای جنوبی در سال 2005 به ادبیات شفاهی زولو توجه خاصی داشت و ضمن انتخاب زبان زولو برای متن اصلی آثارش خود بعضی از آنها را به زبان انگلیسی برگرداند.
از آثار جالب توجه او میتوان به سرایش یک اثر حماسی بنام "امپراتور بزرگ شاکا" Emperor Shaka The Great در سال 1979 اشاره کرد که درواقع ترجمه انگلیسی این حماسه شفاهیست. این حماسه درباره یک رهبر قدرتمند زولو در اوایل قرن نوزدهم است. چارلز.آ .لارسن Charles A. Larson مقالهای مفصل در خصوص مقایسه این اثر با ایلیاد و ادیسه نوشته است.
این شاعر پرکار همچنین "Anthem of The Decades" را هم منتشر کرده است. از او آثار متعدد دیگری به زبان زولو به چاپ رسیده است. هرچند بسیاری از آثار او نه چاپ شدهاند و نه ترجمه، اما بعضی آثار مشهور او به چندین زبان زنده نظیر انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ژاپنی ترجمه و منتشر شدهاند.
او از سن 12 سالگی و با سرودن شعر برای روزنامهها و مجلات فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و پس از دریافت درجه کارشناسیارشد در رشته شعر زولویی برای ادامه مطالعات در سطوح بالاتر به دانشگاه لندن رفت و همزمان به عنوان فعال ضد آپارتاید سعی در ترسیم مصایب و مشکلات ملت خویش را داشت. کوینه یکی از بنیانگزاران حرکت ضد آپارتاید در بریتانیا بود که دفتر کنگره ملی آفریقا را در لندن همراه با رییسجمهور فعلی امبکی تاسیس کرد. وی در سال 1962 به عنوان مسوول ANC در اروپا و آمریکا معرفی شد. او پس از پیروزی نهضت ضد آپارتاید در سال 1993 به آفریقای جنوبی بازگشت. کوننه به عنوان شاعر برجسته زبان زولویی و نیز یک مبارز ضد آپارتاید نقشی حساس و موثر در توجه دادن جوامع دانشگاهی اروپا و آمریکا به خطرات نظام آپارتاید داشت.
...
کوراپتس کگوسیتسایل صاحب یکی از صداهای ماندگار و ویژه در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی است که شعر او در امتداد مبارزات ملت آفریقا در راه رهایی از سلطه آپارتاید نقشی ویژه ایفا کرده است.
وی در سال 1938 بدنیا آمده است. کگوسیتسایل به عنوان یکی از اعضای جوان و پرشور به کنگره ملی آفریقا پیوست ودر سال 1961 و به منظور پیگیری تلاشها و کوششهایش در جنبش آزادیخواهی و ضد تبعیضنژادی مجبور به ترک آفریقای جنوبی شد. او یکی از بنیانگزاران بخش دانشآموختگان فرهنگ و هنر در کنگره ملی آفریقاست و از این جهت نقش اساسی در پیریزی ادبیاتی دارد که میتوان از آن به عنوان ادبیات مقاومت و آزادیخواه آفریقای جنوبی نام برد.
کگوسیتسایل ضمن دریافت بسیاری از جوایز شعری در طی سالیان سال فعالیت ادبی، همچنان مشغول مطالعه و تدریس ادبیات و نقد ادبی در تعدادی از دانشگاهها و موسسات آموزشعالی ایالات متحده و نیز قاره آفریقاست.
شعر او در گسترهای وسیع از موضوعات اجتماعی و سیاسی صرف و صریح تا مفاهیم عاشقانه و درونیات تغزلی جاری ست. او شاعریست که ضمن همراهی با جامعه خود در راه رهایی از یوغ نژادپرستی سهم خود را براستی در تامین غذای روحی و انسانی ملت خویش ادا میکند. کگوسیتسایل علاوه بر شاعری آموزگاری با طبع و توان خدادادیست چنانکه در میان آثار او کتابی ارزشمند یافت میشود که اختصاص به آموزش صنعت شعر دارد. وی در این کتاب بیشتر به چگونگی شعر میپردازد و نه چیستی آن.
مشخصه قدرتمند شعری او تصدیق و اعتراف صریح به تحتتاثیر قرار گرفتن و آشنایی و دوستی با سایر هنرمندان است به نحویکه بویژه علاقه عمیق او به موسیقی جز و بلوز در کارهایش نمود ویژهای دارد. شعر او گاه با نقل عباراتی از آوازها و آهنگها به ناگهان میتپد و جرقه میزند وگاه حتی به موسیقیدانان هم ارجاعاتی مستقیم دارد. از میان این موسیقیدانها میتوان از بیلی هالیدی، نینا سیمون، بی بی کینگ، اویتس ردینگ، جان کالترن و گلوریا بوسمن نام برد. در حقیقت او ضمن ارجاع به موسیقی جاز که در مقام خاص خودش دنبال میشود بصورت فیالبداهه بر روی مقام دیگر کار میکند. ارجاعات فرامتنی در کار او فراوان یافت میشود و همواره با جسارتی همراه است که خوانندگان آثارش با آن آشنایند.
در واقع وقتی او در شعری خواننده را به یک قطعه موسیقی ارجاع میدهد، فرض باید بر این باشد که آگاهی از موسیقی بتواند درصد دریافت شعر را افزایش دهد یا حداقل خواننده را وادار کند تا بهقدر کافی در اینباره تحقیق کند. البته در مورد شعر باید تمامی شعر بیهیچ آگاهی قبلی در اختیار باشد.
مجموعه آثار او با نام "اگر میتوانستم آواز بخوانم"(If I Could Sing) کلیدی را دراختیار ما قرار میدهد که موسیقی را به مثابه خالصترین هنرها مشخص میکند. عنوان مجموعه در واقع حامل آرزوی شاعر است که میخواهد موسیقیدان باشد. این حس البته اگر درست باشد به کنایه نشاندهنده یکی از مهمترین ممیزات شعری او یعنی دقت موسیقیایی اشعار اوست.
در اینجا یکی از اشعار او را که در دوران آپارتاید سروده شده نقل میشود:
خدایان نوشتهاند(The Gods Wrote)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم)
ما تنفس قطرات بارانیم
ذرات دریای شن در توفان
ما ریشههای درخت بااو بابیم
مغز این سرزمین و این خاک
خون کنگو
همچون سینه ابر سیاه
یا همچون شیری که جریان دارد
از میان سالهای ناله و رنج
....
انتخاب با ماست
بنابراین زتدگی نیز با ماست
موسیقی شادی میلاد دوباره ما
شور تی تیمبا یا بوگالو
خدایان خورشید چشم خون ما
خندههای شباهنگام و روزگاه
همه و همه را خدایان نوشتهاند
گفتم اشیا را بگردان
بگذار که اشیا بچرخند و برقصند
به ریتم حرکت ما
آیا نمیدانی این است منتهای عشق؟
جان کالترن! جان کالترن!
بگو نیاکان را
ما گوش سپردیم
ما شنیدیم پیغام شما را
بگو به آنان
شما برای ما ردپایی بر جا نهادید
و اینک ما میدانیم
که انتخاب با ماست
بنابراین آغاز هم
ما ساخته نشدیم برای گریستنی ابدی
انتخاب با ماست
همچنین نیاز و خواستن نیز
انتخاب با ماست
بنابراین تماشای روز نیز
در این شعر شاعر بروشنی خواست تاریخی ملت خویش را در بدست آوردن آنچه از خود میداند بیان میکند. همچنین تاکید میکند که تنها انتخاب زندگی است ودر این زندگی است که مفاهیم شکل میگیرد و هویت تاریخی میسازد. ریتم حرکتی که شاعر از آن یاد میکند در نغمات آهنگساز جریان دارد و شاعر منادی مردمان میشود در پیوستن به این ریتم زیرا میپندارد گریستن ابدی و مویه بر آنچه از دست داده سرنوشت نهایی و ابدی او نیست.
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم"وعنوان شعر دیگری از اوست:
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم" (Random Notes to My Son)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم If I could Sign)
آگاه باش پسرم
کلمات که بر دوش میکشند
وضوح آرزویی مبهم را
نیز بر دوش میکشند
گل و لای خیالات باطل را
که میچکد همچون جراحت زخم بردهای تازیانه خورده
کلمات سخن میگویند
از قدرت سیاه
که چشمانش خبر نخواهد داد
از سپیدای صریح قصدشان
کدامین روز تو وارث خواهی بود؟
چه سایههایی در سکوت تو سکنی گزیدند؟
...
آرزو داشتم
تمام این سالها را برایت بازگو کنم
گذشته شکوهمند کلمات فصیح را
اما حالا و اینجا
زبان ما به کرم حشرهای تبدیل میشود
همچنانکه ادامه میدهیم
به زیستن در لجن.
مرگ و نیشخند.
بجز امروز
فریاد کردن خوشبختی و زیبایی
مد روز است.
هرچند دانسته نشده بود که
"مردگان و بردگان زیبایی ندارند"
...
اغتشاش و سردرگمی
در من و اطراف من
اغتشاش و سردرگمی
این درد از گذشته نیامده است
این درد نبود زیرا ما اشتباه فهمیدهایم
این سرزمین من است
اغتشاش و ترسهای عاریهای
ما ایستادیم همچون بوتههای خشکیده بر این قطعه از زمین
زمین سوخت و شکاف برداشت
از میان ترکهای زمین، گریه من:
و چه چیز شکل میگیرد در همراهی مردمان
چشم نوزادی میسنجید آرزویی را
هیچگاه اشک وحشتزدهای
نخواهد غلتید به لطافت آتش
من
درگیر تمامی نامهام
اما چون چشم نوزادی
حس میکنم روزی را
که خواهم گفت
آیا امروز میرویم؟
آیا میرویم؟
مزی ماهولاMzi Mahola از دیگر شاعران مطرح معاصر آفریقای جنوبی است. ماهولا در سال 1949 در نزدیکی آلیس در کیپ شرقی بهدنیا آمد. وی در سال 1962 به نیوبرایتون رفت. پس از تحصیلات معمول مدتی به عنوان کاردان فنی و سپس به عنوان کارشناس در موزه بندر الیزابت تا سال 1997 به کار مشغول شد. وی در سال 1999 درجه کارشناسی خود را از دانشگاه ویستا در رشته ادبیات و با گرایش شعر دریافت کرد. او ازدواج کرده است و چهار فرزند دارد. از میان آثار او میتوان به دو مجموعه شعر "چیزهای غریب"(Strange Things) و "وقتی باران میآید"(When Rains Come) هردو از انتشارات اسنایلپرس به ترتیب در سالهای 1994 و 2000 اشاره کرد.
از نقطه نظر شعری، شعر ماهولا به صورت فریبآمیزی ساده مینماید. صدای شعری او کاملا شخصی و منحصر بفرد است. کارهای او اغلب تفکرانگیز اما بشدت مهآلود و تاریک ترسیم میشوند. شیوه شعری او سادگی فروتنانهای دارد آنچنان که باعث میشود هنگام خواندن آثارش خواننده نتواند به راحتی مناظری را که شاعر قصد ترسیم آنها را داشته ببیند و دریابد.
شعر واضح و روشن ماهولا نسبت به فرایندهای طبیعت و نیز خرد سنتی احترامی عمیق ابراز میکند. شعر او در حقیقت ثبت وقایع روزگار توسط مردی است که غمگنانه به آیینهای سنتی مینگرد در حالیکه آن آیینها در همآغوشی با سیاست میفرسایند و رنگ میبازند.
کار ماهولا جستجوی منظر اخلاقی مشترکی در میان انبوه مناظر شهری و روستایی، سنتی و سیاسی و خلاصه مناظر و مزایای غریب وآشناست. او شاعریست که برای مردم مینویسد و هر بار با سرودن شعری دیگر به آنان یادآور میشود که نباید گذشته را یکسره به دور بریزیم و فراموش کنیم اگر چه به سوی آینده رهسپاریم.
شعری از ماهولا را با هم میخوانیم:
پل ناممکن Impossible Bridge))
(از مجموعه شعر وقتی باران میآید/ چاپ 2000/ انتشارات اسنایل پرس)
به دوستی قدیمی
تلفن زدم
منشی او بود که پاسخ داد:
برای چه تماس گرفتهاید؟
...
لحن صحبتش
مرا از درون بهم ریخت
احساس کردم
مردانگی من دارد از هم
میپاشد
...
پاسخ دادم:
پیغام مرا به او برسانید
به او بگویید
قارچهای سمی
تنها زیر پاهای فاسد جوانه میزنند
و اگر او نام مرا پرسید
بگویید شاعری عصبانی
که اگر او بتواند کاری برای من انجام دهد
خشنود خواهد شد
...
گویا براستی منتظر بود کلامی به حرفهایم بیفزاید منشی دوست قدیمیام
او گفت:
و مارمولکها بدنبال غذا پرواز نمیکنند
آنها میخزند
...
و تلفن را قطع کرد
چنانکه در این شعر دیده میشود سادگی کلام در ظاهر با خود پیچیدگی خاصی به همراه دارد که با بعضی کلمات کلیدی قابل ردیابیست.
از دیگر شاعران جوانتر در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی میتوان از سایتامو موتساپی(Seitlhamo Motsapi) نام برد. این شاعر سیاهپوست در سال 1966 بهدنیا آمده است و تاکنون شعرهای او در شماری از کتابهای منتخب شعر که توسط صاحبنظران جمعآوری شده، آمده است.
در مجموع هر چند نمیتوان اثر شعر را بر جامعه امروز آفریقای جنوبی همسطح ادبیاتداستانی برآورد کرد. اما بیشک وجود شاعرانی که تواناییهای زبانهای محلی را در ثبت آثار شاعرانه بروز میدهند فرصت مغتنم تاریخی است که میتواند به بارور ساختن گنجینه ادبیات قومی کمک بسیار برساند.
در حالحاضر که سالها از افول آپارتاید میگذرد هنرمندان، نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی همچنان میانگارند که باید در راه اصلاح و نوسازی جامعه خویش گام بردارند و این مهم به توسط قلم امکانپذیر است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات آفریقایی آمریکایی چیست؟
ادبیات آفریقایی آمریکایی چیست؟
جرالد ارلی گفتگوی سرزنده ای را در کلاس خود در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس هدایت میکند
جرالد ارلی گفتگوی سرزنده ای را در کلاس خود در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس هدایت میکند
نوشتۀ: جرالد ارلی
ظهور داستانسرایی بازاری جدید سیاه ، ممکن است بیشترنشان دهندۀ پختگی ادبیات آفریقایی-آمریکایی باشد تا انحطاط آن.
جرالد ایرلی استاد مرل کلینگ ادبیات مدرن در دانشگاه واشنگتن، واقع در سنت لوییس، میسوری و رئیس مرکز مطالعات انسانی این دانشگاه است. تخصص او در ادبیات آمریکا و فرهنگ آفریقایی -آمریکایی میان سال های 1940 تا 1960، زندگی نامه نویسی آفرو- آمریکایی، نثر واقعیت گرا، و فرهنگ عامه است. ایرلی کتابهای زیادی از جمله "فرهنگ آزرده کردن: رسالاتی در باب مشت زنی حرفه ای، ادبیات، و فرهنگ مدرن آمریکا (1994) نوشته که برندۀ جایزه نیز شده است، او چندین جُنگ نیز تدوین کرده و در فیلم های مستند کن برنز دربارۀ بیس بال و جاز نقش مشاور فرهنگی داشته است.
نیک چیلز، نویسندۀ آفریقایی آمریکایی، در مقالۀ معروف سال 2006 خود در بخش اظهار نظرهای مجلۀ نینویورک تایمز خود تحت عنوان "چشم هاشان کتب مستهجن می خوانند" صنعت انتشار کتاب، کتاب خوانان سیاهپوست جوان، ووضعیت فعلی نویسندگی آفریقایی- آمریکایی را به باد انتقاد گرفت. هر چند او از کتابفروشی های اصلی، مانند بوردرز، که فضای زیادی را در قفسه های خود به "ادبیات آفریقایی- آمریکایی" اختصاص داده اند، ابراز رضایت کرد، اما از این که این کتابفروشی و صنعت چاپ و انتشارات چه آثاری را "ادبیات آفریقایی- آمریکایی" می شمارند، ابراز شگفتی کرد. (عنوان مقاله، به روشنی تعبیر طنز آمیزی از اثر کلاسیک سال 1937 زورا نیل موسوم به "چشم هایشان خدا را می نگریستن"د، یکی از آثار عمدۀ فمینیستی در ادبیات آفریقایی آمریکایی است که از سوی کارشناسان ادبی، از بزرگترین رمان های آمریکا در زمان خود شمرده می شود.). چیلز نوشته بود،"[تمام] آن چه می دیدم، کتاب هایی با جلد های هولناک بودند که انواع تن و بدن های قهوه ای نیمه عریان و در حالات شهوانی را که در کنارشان تفنگ و سایر ابزار تبهکاری قرار داشت، در معرض دید می گذاشتند." این رمان ها دارای عناوینی از قبیل پایین شهر، تو سری خور، همیشه همسر یک کلاهبردار بودن، فرزند یک کلاّش، در میان دزدان، گلوی بریده شده،با زندگیت ادای دین کن، و غیره هستند. و شناخته شده ترین نویسندگان عبارتند از کی وان[1]، رونالد کوینسی، کونتین کارتر، دژا کینگ (که با نام جوی کینگ هم شناخته می شود)، تری وودز، ویکی استرینگر، و کارل وبر. سبک نویسندگی آن ها موسوم به سبک شهری یا داستان نویسی هیپ-هاپ، خشن و بی پرده است که از طریق آن آثاری رئالیستی دربارۀ زندگی در محلات فقیر نشین، همراه با تصاویرو توصیفاتی از ***، مواد مخدر، آدم های ولگرد، قاچاقچیان متمول، و تصاویر خشونت آمیز خلق می کنند؛ مصرف گرایی بی حد و حصر در کنار زندگی در مجتمع های مسکونی ارائه می شود. در برخی موارد، این آثار چیزی به غیر از رمان های پر از تبهکاری سیاهپوستان که توسط یک تبهکار روایت می شود، ارائه نمی دهند؛ و در بقیۀ موارد هم رمان هایی عاشقانه از سیاهپوستان هستند که در فضای شهری و به صورت واقع گرایانه به رشتۀ تحریر درآمده اند. در همۀ موارد، این رمان ها ادبیات بازاری را تشکیل می دهند؛ علیرغم ادعای واقع گرایی، عملا ً تخیلی هستند و خوانندگان سعی می کنند در حین فرار از این واقعیت، آن را درک کنند. غالب جوانان آفریقایی- آمریکایی، و بیشتر زنان، یعنی جنسیتی که اکثریت خوانندگان این قبیل رمان ها را تشکیل می دهد، به خواندن این کتب توجه نشان می دهند و بازاریابی این قبیل کتاب ها هم با درنظر گرفتن این قشر از کتاب خوانان صورت می گیرد. بعضی از این رمان ها از فروش چنان خوبی برخوردارند که تنی چند از نویسندگان آن ها نیازی به داشتن یک شغل روزانه هم ندارند، و این موقعیتی نادر در بازار نویسندگی است.
وجود این کتاب ها موجب بروز سه جنبۀ تحول در ادبیات آفریقایی- آمریکایی متعلق به حدود 30 یا 40 سال قبل می شود. اول این که، علیرغم مشکلات بی سوادی و میزان وحشتناک ترک تحصیلات دبیرستانی در میان نو جوانان آفریقایی- آمریکایی، تودۀ چنان عظیمی از کتاب خوانان وجود دارد که یک نویسندۀ سیاهپوست، بدون نگرانی درمورد بالا سطح بودن، یا ادبی بودن یا تغییر سبک خود به خاطر سفیدپوستان، می تواند تنها برای این عده به کار نویسندگی بپردازد. دوم این که، ذوق و سلیقۀ توده ها با ذوق قشر نخبگان تفاوت زیادی دارد، و مدتهاست که جهت و هدف ادبیات آفریقایی- آمریکایی تحت اختیار و نظارت قشر نخبگان قرار ندارد؛ اکنون بیش از هر زمان دیگری، این ادبیاتی است که مناسب بازار تولید می شود و دیگر مانند گذشته، از سوی سیاهپوستان و سفیدپوستان بافرهنگ هدایت نمی شود. این موضوع که سیاهپوستان دو شرکت انتشاراتی اربن بوکس، و تریپل کران را برای انتشار این گونه کتب راه اندازی کرده اند، تأکیدی بر جنبۀ کارآفرینی و ماهیت مردمی این نوع ادبیات می گذارد: توسط سیاهپوستان و برای سیاهپوستان. سوم این که، ادبیات آفریقایی- آمریکایی نباید درمورد توقعات سیاسی و یا حمایت از نژاد سیاهپوستان یا ارزش های تاریخی و فرهنگی آن مانند گذشته نگرانی داشته باشد. (ابن بدان معنی نیست که ادبیات آفریقایی- آمریکایی این دغدغه ها را کنار گذاشته باشد. این مسائل در ادبیات کودکان و نوجوانان آفریقایی- آمریکایی، کماکان و علنا ً مطرح می گردد، و به طوری که انتظار می رود، کاملا ً جنبۀ اخلاقی و آموزشی دارد.) جای بحثی وجود ندارد که کتاب هایی که چیلز آن ها را تقبیح می کند در برابر مهمل و بی محتوا بودن، دارای اندکی ارزش های نو- ادبی و فرا-ادبی اند که نقایص آن ها را تا اندازه ای جبران می کند. اما این کتاب ها نشانگر ریشه های پیچیدۀ ادبیات آفریقایی- آمریکایی و ساختار مخاطبان خود نیز هستند.
فیلم های مربوط به بهره کشی از سیاهپوستان در اوایل دهۀ 1970 – از قبیل فیلم مستقل و کلاسیک ملوین ون پیبلز، موسوم به ترانۀ سوییت سوییتبکس کودن؛ قهوه، فاکسی براون، و شبا بیبی، با بازیگری پم گریر؛ جهنم در هارلم، سزار سیاهپوست، آن مرد مثل تیر در رفت، و افسانۀ چارلی سیاهپوست، با بازیگری فرد ویلیامسون؛ سوپر فلای؛ فیلم های شفت، با بازی ریچارد راوندتری – پدید آورندۀ اولین گروه از تماشاگران سیاهپوست طرفدارهنری سرد و خشک، مربوط به شهرنشینان سیاهپوست، وواقع گرا بود که بر کلاهبرداری ، مواد مخدر، فحشا، و سیاست های ضد سفید پوستی (که در آن سفیدپوستان – مخصوصا ً گانگستر ها و افراد پلیس – جامعۀ سیاهپوستان را به نابودی می کشانند) تمرکز داشت. ریشه های ادبی این گرایش، ناشی از دو جریان متعلق به دهۀ 1960 بود. چهره های چپ گرا و سطح بالای جریان اصلی ادبیات، طرفدار این آثار واقعیت گرا و ادبیات مربوط به زندان سیاهان مانند اتوبیوگرافی ملکم ایکس؛ مجموعۀ مقالات الدریج کلیور، روح بر روی یخ؛ اشعار زندان، که توسط شاعر و هم بند او اتریج نایت گرد آوری شده، و شامل "نظرات نیاکان" نایت هم می شود بودند، که یکی از معروفترین و معتبرترین اشعار آفریقایی-آمریکایی دهۀ 1960 شناخته شده است؛ و برادرسوله داد: نامه های زندان جورج جکسون نیز از آن جمله اند. کلیۀ این کتابها، تبدیل به جزئی از آثار اصیل ادبیات سیاه گشته و مکررا ً در کلاس های ادبیات، نویسندگی خلاقانه، و جامعه شناسی، در کالج ها تدریس می شوند. آثار بازاری و داستان های مردمی در اواخر دهۀ 1960 و اوایل 1970 ، رمان هایی بودند به قلم ایسبرگ اسلیم، پاانداز سابق، و دونالد گوینز که قبلا ً معتاد و زندانی بوده است، و آثاری چون تریک بیبی، دوپفیند، بازیکنان خیابانی، و گانگستر سیاه را در بر می گرفتند. این داستانها، پیش کسوتهای مستقیم ً نسل بعدی کتاب هایی هستند که چیلز در سال 2006 آن ها را وحشتناک یافته بود. آن ها بخش کوچک اما پرجاذبه و گیرای تولیدات ادبی سیاهپوستان در دهۀ 1970 بودند. بسیاری ، در آن دوره، این کتاب ها را در پرتو سیاست مشاهده می کردند؛ و اکنون همین کتاب ها گویا تمامی ادبیات آفریقایی- آمریکایی را تشکیل می دهند. و حالا بسیاری از سیاهپوستان - فقرا، طبقۀ کارگر، و روشنفکران بورژوا - و سفیدپوستان اعتقاد راسخ دارند که زندگی شهری خشونت آمیز معرف تجربۀ "اصیل" سیاهپوستان و فرهنگ "مقاومت" است که به لحاظ سیاسی بسیار پویا است.
چیلز احتمالا ً ترجیح می داد که بوردرز و سایر کتابفروشی ها به رمان های شهری یا هیپ هاپ را با برچسب "ادبیات آفریقایی- آمریکایی" در معرض دید نمی گذاشتند. برای عموم کتابخوانان بهتر بود که به این نوع کتاب ها نام "ادبیات آفرو-پاپ" یا "رمان های شهری سیاهپوستان" یا "داستان های بازاری سیاهپوستان" می دادند. در این صورت، ردۀ "ادبیات آفریقایی- آمریکایی" می توانست برای آثار و نویسندگان اصیل حفظ شود: نویسندگانی از قرون 19 و 20 ازچارلز چسنات رمان نویس، پل لارنس دانبر، شاعر و رمان نویس، رمان نویس و جیمز ولدون جانسون، شاعر گرفته، تا چهره های رنسانس هارلم متعلق به دهۀ 1920 و اوایل دهۀ 1930، مانند لانگستون هیوز نویسنده و شاعر، کلود مک کی، جسی فاوست و نلا لارسن، داستان نویس و شاعرو کاونتی کالن، رمان نویسان و شاعر و نویسنده و نیز از بزرگترین چهره های انتقالی دهۀ 1940 تا 1960، مانند جیمز بالدوین، رمان نویس و محقق ریچارد رایت، ، رمان نویس و نویسندۀ داستان های کوتاه، رالف الیسون، رمان نویس و محقق، آن پتری، رمان نویس شاعر، گوندولین بروکس، رمان نویس و جان ای ویلیامز، رمان نویس تا نویسندگان دوران هنر سیاهپوستان مانند نیکی جووانی، شاعر و نویسندۀ داستان های کودکان، امیری باراکا، شاعر، نمایشنامه نویس و داستان نویس، هاکی مدوبوتی (دان ال لی)، شاعر تا نویسندگان بعد از دهۀ 1960 مثل تونی موریسون، آلیس واکر، گلوریا نیلور، والتر موسلی، کولسون وایتهد، ارنست گینز، و چارلز جانسون، رمان نویس، اسماعیل رید شاعرو رمان نویس یوسف کومونایاکا و ریتا دوو، شاعر. و معدودی چهره های دیگر مانند نمایشنامه نویسان لورن هنسبری، اد بالینز، چارلز فولر، و اگوست ویلسون، و بعضی از نویسندگان آواره مانند وول سوینکا، رمان نویس و نمایشنامه نویس، درک والکات، شاعر رمان نویسان چینوا آچبه، جورج لمینگ، جاماییکا کینکید، زادی اسمیت، جونو دیاز، و ادویج دانتیکات می توانند در میان این عده جای داده شوند.
دغدغۀ چیلز دربارۀ انحطاط ادبیات آفریقایی- آمریکایی بازتاب هراس نخبگان در مورد ظهور هیپ- هاپ و خصایص "شهری" است که عموما ً نشانگر بروز انحطاط در زندگی شهرنشینی و فرهنگ سیاهپوستان است. "واقعیات زندگی شهر نشینی"، مانند ویروسی است که معیار های هنری سیاهپوستان و شایسته سالاری آن ها را نقش بر آب می کند. در حال حاضر، تنها پست ترین مهملات وجود دارند که هدف آن ها پایین ترین و غیرفرهنگی ترین ذائقه هاست. این، به روشنی، موضع فردی مانند رمان نویس و منتقد هنری، استانلی کرواچ است. در این جا، حساسیت به هیچ وجه کلا ً یا بیشتر، جنبۀ تفرعن و تکبر ندارد. ادبیات آفریقایی- آمریکایی به زمانی بسیار دراز نیاز داشته است تا به یک سطح معتبر دست یابد، به طوری که عموم مردم آن را دارای ارزش خواندن تلقی کنند و ارباب ادبیات آن را به رسمیت بشناسند. اکنون به عقیدۀ بسیاری از سیاهپوستان، به نظر می رسد این خود سیاهانند که با سرازیر کردن آن به بازار رمان های مهمل مانند آثار میکی اسپیلین، آن را بی اعتبار می کنند. به هیچ وجه جای تعجب نیست که سیاهپوستان، گروهی که در تاریخ مورد آزار قرار گرفته و تحقیر شده است، تصور کنند که آثار فرهنگیشان پیوسته مورد تردید و ناپایدار اند و ممکن است به آسانی در بازار، به یک کاریکاتور علیه آنها تبدیل شوند.
تلقی دیگری که می توان از این امر داشت، این است که ادبیات شهری به دامنۀ دسترسی به محتوای ادبیات آفریقایی- آمریکایی توسعه بخشیده و آن را مردمی کرده است. ادبیات شهری به نحوی نمایانگر پختگی ادبیات آفریقایی- آمریکایی است، نه انحطاط آن. هر چه باشد، ادبیات آفریقایی-آمریکایی قدیمی ترین ادبیات متعلق به اقلیت های قومی درایالات متحده است که قدمت آن به اولین کتاب اشعار فیلیس ویتلی در سال 1774 و روایت بردگان در دورۀ قبل ازجنگ بازمی گردد که موجب پدید آمدن آثار کلاسیکی همچون روایت زندگی فردریک دوگلاس (1845) و کتاب رویداد های زندگی یک دختربرده (1861) اثر هاریت جیکوبز گردید. آفریقایی- آمریکاییان، نسبت به سایر اقلیت های قومی ایالا ت متحده، بیشتر و طولانی تر به اهمیت ادبیات به عنوان ابزار سیاسی و فرهنگی پی برده بودند. رنسانس هارلم، جنبشی به وسیلۀ سیاهان ، و با کمک سفیدپوستان، برای کسب اعتبار فرهنگی از طریق تولید ادبیات درجه یک بود. ظهور ادبیات شهری موجب باطل شدن ادبیات گذشتۀ سیاهپوستان نمی شود، بلکه راه ها و طرق دیگری برای تولید ادبیات سیاهپوستی و اهداف نوینی برای آن پیشنهاد می کند. به علاوه، برخی از نویسندگان ادبیات شهری آثار دیگران را به سرقت نمی برند خواهر سولجا، فعال و رمان نویسی که سفر های زیادی کرده است، هر قدر هم آثار تحریک آمیز داشته باشد، باز هم نویسنده و متفکری قدرتمند است. همین را می توان درمورد تنها رمان نلسون جورج، سرایندۀ موسیقی هم اظهار کرد؛ کاملا ً روشن است که رمان عشق شهری (1993) او یک رمان مهمل نیست. بعضی از آثار اریک جروم دیکی و کی وان ارزش خواندن دارند. چهره دیگری که هم به نوشتن داستان های عاشقانۀ سیاهپوستی و هم ادبیات شهری اشتغال دارد، لین هاریس است، نویسنده ای محبوب که در آثارش به روابط و دیگر موضوعات با اهمیت برای سیاهان، مخصوصا ً زنان سیاهپوست، می پردازد.
هنگامی که دو سال قبل برای پذیرفتن تدوین دو رشته آثار سالانه – بهترین مقالات تحقیقی آفریقایی- آمریکایی و بهترین داستان های آفریقایی- آمریکایی – همکاری خودم را با انتشارات بانتام آغاز کردم، می خواستم مطمئن شوم که این کتاب ها قابلیت انتقال به قشرهای مختلف کتاب خوانان آفریقایی- آمریکایی را دارند، به همین مناسبت، هاریس را به عنوان ویراستار مهمان جهت اولین جلد از سری بهترین آثار داستانی آفریقایی- آمریکایی در سال 2009 انتخاب کردم. من این کتاب ها را نه تنها فرصتی برای آشنا کردن عموم مردم با ادبیات آفریقایی- آمریکایی – از نویسندگان جوانتر مانند زی زی پاکر[2] و امینه گوتیه گرفته،تا نویسندگان صاحب نفوذی چون ساموئل دلانی و ادوارد پی جونز - می دانم، بلکه آن را مانند پیوندی میان انواع مختلف ادبیات آفریقایی- آمریکایی تلقی می کنم. من قصد داشتم از لین هاریس برای ارائۀ ادبیات جدی سیاهپوستان به خوانندگانی که با آن آشنا نبودند و حتا میلی به شناختن آن نداشتند، استفاده کنم. در حال حاضر خیلی زود است که بتوان در مورد موفقیت این اقدام اظهار نظر کرد، اما کوشش در این کار، نشان دهندۀ پیچیدگی ادبیات آفریقایی- آمریکایی و تقسیم بندی عمیق مخاطبان و همین طور نمایانگر این امراست که تجربۀ آفریقایی- آمریکایی، هر طور که به صورت هنر درآمده باشد، دارای عمق و دامنه ای گسترده و به جرئت می توانم بگویم نوعی جامعیت است که نوید از آینده ای خوب برای انواع ادبیات متعلق به اقلیت های قومی آمریکا می دهد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات اسپانیا
ادبیات اسپانیا
اولین نمونه منثور ادبیات اسپانیائی «سوگند مولا» (حماسه السید) است که به قرن 12 میلادی تعلق دارد. در آن داستان، شرح قهرمانیهای میهن پرستانه قهرمان میهنی رودزیگو دیاث دیفیفار مشهور به آقای مغوار است.
در قرن 13 اشعار حماسی دیگری ظهور کرد و از آنجمله است قصائد حماسی و غنائی نژادی و قومی که از روزگاران پیشین سینه به سینه نقل گردیده بود و اولین شاعر اسپانیائی معروف القس جونثالودی برسیو است که تعدادی قصائد دینی در قرن سیزدهم سرود. همچنین شاه آلفونسو دهم (1221-1284). مشهور به حکیم، شاعر و نویسندهای بود که باعث انتقال ادبیات عربی به مغرب اروپا بود. و مهمترین کتاب قرن 14 لوبیث دیایالا بود در قصائدی که در آن اوضاع اجتماعی قرن چهاردهم وصف شده است میباشد. و فیران بیریث دی جوثمان و امیر دون خوان مانویل خواهر زاده پادشاه آلفونسودهم معروف و مشهور به صاحب نخستین کتاب قصههای کوتاه بزبان اسپانیائی کتاب دوستی پاک را تألیف کرد و از لحاظ شیوائی در زبان اسپانیائی دارای اهمیت است.
در نیمه اول قرن پانزدهم دو شاعر مهم ظهور کردند: خواندی مینا و مارکز سانتیلیانا متأثر از ادبیات ایتالیائی بودند.
در اواخر قرن پانزدهم زبانها و لهجه محلی مختلف از جمله گالیسی، «والنسیائی ، کاتالونی و آندولسی Andalusian در کشور اسپانیا رواج داشت، زبان گالیسی جزو زبان پرتغالی و لهجه کاسیتلی زبان رسمی اسپانیا در عهد فرماندوایزابلاگشت و از آن زمان تاکنون زبان اسپانیائی بر پایه لهجه کاستیلی ترقی و تکامل یافت و نویسندگان و شاعران به این زبان آثار عظیم و با ارزشی پدید آوردند.
در قرن شانزدهم عدهای از نویسندگان اسپانیائی از جمله: آنتونیودگوارا de Guevara آثاری پر تصنع و آمیخته بصنایع لفظی و معنوی بدیعی پدید آوردند. گاهنامه شاهزادگان (1529) از آثار دگوارا است.
مایه و مضمون اصلی بسیاری از آثار ادبی بزبان اسپانیائی نغمه دین، عشق و جنگ بود و داستانهای پهلوانی، و حماسی فراوانی پدید آمد که سرآمد آنها داستان دونکیشوت اثر معروف و معتبر سروانتس بود. همچنین کتاب دیانا در دام عشق را که در سال 1542 بوسیله خورخه مونتمایور Montemayor پدید آمد میتوان برشمرد گرچه اثر اخیر را تقلید گونهای از کتاب آرکادیا که در سال 1504 بوسیله سانازارو شاعر نیمه اسپانیائی و نیمه ایتالیائی میباشد، دانستهاند.
آرکادیا اثری آمیخته به نظم و نثر و مقتبش و متأثر از ادبیات ایتالیا است.
کتاب درباری اثر کاستیلونه را خوان بوسکان به نثر ترجمه کرد، و قالب غزل در اسپانیا رواج یافت. از جمله، گارسیلازودلاوگا de La Vega قالب غزل را در اسپانیا تکامل بخشید. لاوگا مردی سلحشور و از خانواده اشرافی و در بیرون راندن ترکان از وین سخت دلاور بود و سرانجام بر اثر جسارت و بیباکی فراوانی در سی و سه سالگی کشته شد.
اشعار این شاعر بصورت کتاب در دو قطع کوچک به طبع رسید و در همه جا بوسیله سربازان اسپانیائی انتشار یافت و مرگ وی مورد تحسر و اندوه بسیاری از مردم این سامان گشت آهنگسازان اشعارش را بصورت تصنیف درآوردند. نمایشانمه نویسان از اشعار دلاوگا سود فراوان جستند و از آنها الهام گرفتند.
نمایشنامه نویسی در اسپانیای قرن شانزدهم بآهستگی پیش میراند و در میدانها جلو سرسراها یا در کاخ اعیان و امیران کمدیهای یک پردهای اجرا میشد.
لوپ دروئدا Lope do Rueda نمایشنامههائی پدید آورد.
در زمینه تاریخ نویسی گونزالوفر نادز داووید بعنوان تاریخ نگار (دنیای جدید) دربار شارل پنجم کتابی قطور اما نامنظم تحت عنوان تاریخ عمومیو طبیعی هندیان باختری در سال 1535 تألیف کرد این تاریخ نویس چهل سال در آمریکا در جستجوی طلا بود و ثروت فراوان اندوخت و به سرخپوستان در استخراج طلا مانند سایر ستمگران اسپانیائی ظلم فراوان کرد.
کاملترین تاریخ اسپانیا و معروفترین رمان اسپانیائی که در قرن شانزده در اسپانیا بوسیله دیگوهورتادودمندوزا نوشته شد. این مرد در فرهنگ و زبان عربی و لاتینی و یوانی و فلسفه و حقوق تسلط داشت و متون کلاسیک را برای شاهزادگان دوره رنسانس جمعآوری کرد. قهرمان اصلی داستان – زندگی و ماجراهای لازاریلودترس دزد بیسرپائی میباشد که نسخت کودک بیسرپرسی بود در ابتدا در استخدام گدائی کور برای عصا کشی در کوچه و بازار جیببری و دله دزدی را فرا میگیرد آنگاه در خدخمت اشخاص معتمدی چون کشیش و راهب و پیشنماز و قاضی شهر و فروشنده رحمت خداوند ست بجانایات بزرگتری میزند حتی در وقتی که دزدی حیلهگر میشود و میگوید: «باید اعتراف کنم که من هم مانند بسیاری از مرم دیگر تا مدتی فریب اربابم را خوردم و او را معجزة عالم تقدس میدانستم.» علاوه بر این هجوهای تند دیگر نسبت به روحانیان مسیحی درین رمان بچشم میخورد.
از این رمان ر اروپا تقلید فراوان میشود از جمله ژیلبلاس که بوسیله الن لوساژ در قرن هجدهم تصنیف گردید، میتوان ذکر کرد.
مندوزا پس از یک ماجرای شمشیر کشی از دربار فیلیپ دوم اخراج گردید و در شهر گرانادا گوشهگیری اختیار کرد و بسرودن شعر پرداخت اما اجازه چاپ اشعارش به وی داده نشد.
کتابی تحت عنوان تاریخ جنگ گرانادا از سال (1568-1570) با کمال بیطرفی تألیف کرد که هیچ ناشری جرئت چاپ آن را نداشت تا اینکه در سال 1601 بصورت ناقص منتشر شد.
مندوزا از سالوست، تاسیتوس اقتباس کرد واز شیوه آنها تقلید مینمود وفات وی در سال 1575 اتفاق افتاد.
عصر درخشان ادبیات اسپانیائی
در بین سالهای (1560-1660) نوابعی بزرگ در زمینه ادبیات، علوم تاریخ، جغرافیا، علوم مذهبی در اسپانیا ظهور کردند، گرچه حکومت و دستگاه تفتیش عقاید مانع تحصیل دانشجویان اسپانیائی بجز دانشگاه رم، بولونی و کوامبرا در خارج میشد یکنوع اختناق فکری همراه با شکستها و پیروزیها اسپانیائی را مشغول داشته و بازار داستاننویسی، تارخی نویسی، شعر، درام، مجسمه سازی و نقاشی نسبتاً گرم شده بود.
مالعه در زمینه ادبیات کلاسیک خیلی مورد توجه مردم اسپانیا بود، شوق به تحصیل در مردم اسپانیا شدت یافته بود بطوریکه در سال 1551 سالامانکا Salamanca به تنهائی 5850 تن دانشجو داشت، به ادیبان بوسیله اشراف و دربار انعام وصله داده میشد.
یکنفر کشیش یسوعی بنام گراسیان Grassian کتابی در سه جلد بنام انتقاد نوشت که در آن از غرق کشتی یکی از مدرم اسپانیا در سواحل جزیره سنت هلن و تربیت آدمی وحشی وس فر ایندو در جهان و انتقاد آنان از تمدن اروپائی و انفر اینان از زن و … شاید مآخذی برای روبینسون کروزوئه اثر دیفوئه انگلیسی بود. این کتاب مورد توجه بسیار قرار گرفت از جمله شوپنهاور که آنرا به آلمانی ترجمه کرد یکی از بهترین کتابهای جهان نامید.
تاریخ نویسی در اسپانیا اهمیت فراوان یافت و از جمله میتوان ژاون دوماریانا را نام برد وی درباره اسپانیا تاریخ جالبی نوشت که فصاحت و روانی و امانت در آن بخوبی رعایت شده است.
داستانها، قصههای عاشقانة قهرمانی و چوپانی خیلی مورد علاقه و توجه مردم اسپانیا بودو از عامی و عالم بخواندن و شنیدن آنها راغب بودند و کار قصه نویسی رفته رفته رویه ترقی نهاد و زمینه برای رماننویسی کم کم آماده شد از جمله در سال 1553 کتابی بنام لازاریلو اهل تورمس که اولین رمان سبک شیطنت آمیز است میباشد و در آن مردمی فرومایه را قهرمان داستان کرده و فقر را با عصیان و عصیان را با بذلهگویی جبران میکرد. در سال 1599 ماتئوآلمان Mateo Aleman رمانی بنام زندگی شخص فرومایه و شوخ و شنگی بنام کوزمان دوالفراچه پدید آورد و چند سال بعد سروانتس با در آمیختن این دو قسه رمان دون کیشوت را نوشت.
سروانتس (1547-1616)
میگل دوسروانتس در خانوادهای متوسط به دنیا آمد پدرش پزشک بیجواز دوره گردی بود که میگل را نیز با خود شهری بشهری میبرد، ظاهراً میگل تحصیلات منظمی نداشت، مدت ده سال بعلت یک دوئل از اسپانیا تبعید و در ایتالیا نظام شد و در چنگهائی چند شرکت کرد و دست چپش از کار افتاده و در راه بازگشت به اسپانیا گرفتار دزدان دریائی گردید و درالجزایر چند سال برده بود تا اینکه پولی از طرف مادر و پدرش فرستاده شد و اسپانیا بازگشت در مشاغل مختلف ارتشی مدتی خدمت کرد مدتی امور مالیاتی را بعهد داشت روی هم رفته همواره دچار فقر مالی بود، اولین اثرش ظاهراً در دبستان بصورت شعر انتشار یافت، اما اثر جالبی در زمینه داستان چوپانی عاشقانه بنام گلاتئه Galatea نوشت و آنرا بقیمت نسبتاً خوبی فروخت. مدت بیست و پنج سال حدود سی نمایشنامهنوشت که وقتی روی صحنه میآید چندان مورد استقبال واقع نمیشود سرانجام در سال 1605 کتاب زندگی و ماجراهای دونکیشوت دولامانش اثر معروف سروانتس انتشار یافت و بجز منتقدان همه آنرا پسندیدند و واقعاً یک اثر جالب و زنده است و خود نویسنده ارزش و اهمیت آنرا علام کرده بود.
طرح داستان دونکیشوت اثر سوانتس گر چه نقائصی دارد و گه گاه وقایع و داستانهای فرعی ضمن داستان اصلی میآید که موقتاً ماجرای اصلی رها میشود ماند گم شدن خر سانچوپانزا و پیدا شدن بیدلیل آن همانطور که دونکیشوت افسار اسب را رها کرده تا بهر جا میخواهد برود سروانتس نیز طرح داستان را آزاد میگذارد و در نتیجه یک نواخی و یک پارچگی از دست میرود ولی با اینحال مطایبات دلربا، کشش داستان و کلمات حکیمانه سانچوو هزاران نکته سنجی و داستانهای فرعی دیگر این اثر را پر ارزش ساخته است که در عین حال سرگذشتی گیرا از مردم و زندگی مردم اسپانیای زمان خود سروانتس است.
سروانتس در ابتدای رمان دونکیشوت یاد آور شده است که اصل آن از روی یک اثر مکتوب از یکنفر مؤلف عرب نام سید حامد ابن انجلی اقتباس گردیده است سروانتس داستانهای عاشقانه، افسانههای شوالیه گری را در دونکیشوت بباد هزل و هجو گرفت بود و در این اثر مطالب اخلاقی و کلمات حکیمانه از قبیل: پزشک نسخه خود را با دیدن ظربان جیب شما میدهد. هر کسی بصورتی است که خداوند او را آفریده است، و گاهی بدتر، میان آری و نه گفتن زن سرسوزنی فاصله نیست، هر قدر هم به یکدیگر نزدیک باشند. «زن و ماکیان بر اثر ولگردی از دست میروند» دیده میشود.
همچنین گفته است از وقتی مال من – مال تو بمیان امد بدبختی بشر آغاز شد.
سروانتس پیش از مرگ 8 نمایشنامه دیگر نوشت که یکی از آنها به نام لانومانسیا میباشد. همچنین در اواخر زندگی خود داستان عاشقانهای بنام پرسیلس ای سیجیسموندا نوشت. قبل از مرگ پیشبینی کرد که رمان دونکیشوت 30 میلیون نسخه بفروش خواهد رسید اما تاکنون این اثر تقریباً به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه و بیش از 30 میلیون نسخه بفروش رفته است علاوه بر این سبک سروانتس در خلق دونکیشوت که آئینه تمام نمائی از خلقیات و آداب و رسوم مردم است راه را به لوساژ، فیلدینگ اسمولت Somolett و استرن Stern نشان داد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات اسلامی
ادبیات اسلامی
شعر اسلامی عربی از لحاظ سبک و موضوع از اشعار دوره جاهلیت اعراب گرفته شده است. ادبیات ایران قبل از اسلام نیز در زبان و ادبیات عرب تأثیر فراوان داشت.
زبان عربی که زبان قرآن و زبان فاتحان عرب بود از جزیره العرب تا مدیترانه و آسیای صغیر توسعه و بسط یافت و تقریباً در اواخر قرن اول هجری زبان عربی زبان رسمی و زبان ادبی گشت ولی باید دانست که در مناطق تحت نفوذ اسلام مردم بجز مناطق عربی زبان به زبان بومی و محلی خود سخن میگفتند چه مردم اسپانیا به اسپانیائی و مردم ایران به زبان فارسی تکلم میکردند ولی نفوذ زبان عربی در ملل و اقوای که به اسلام گرویده یا تحت نفوذ آن قرار گرفته بودند خیلی شدید بود تا جائیکه اشعار، کتب علمی و ادبی فراوان بزبان عربی پدید آوردند حتی اشعار عربی خود را بقافیه وسبک اعراب بادیه نشین عربستان میسرودند در قرطبه، قیرون، فسطاط، دمشق، کوفه، مرو و بخارا چنین شیوهای جریان داشت، فرهنگهای ملی قدیمی یا فرهنگهائی ه میان اقوام و ملل رایج بود تا حد زیادی دستخوش نفوذ اسلام واقع گردید یا به عللی جای خود را به فرهنگ اسلامی دادند. زبانهای بسیاری از جمله لاتین، یونانی، قطبی، سریانی، ارمنی و پهلوی رفته رفته از میان رفت و زبان عرب جای آنها را گرفت در حالیکه پیش از نفوذ زبان عربی هر یک از این زبانها، زبان زنده زمان خود محسوب میشد.
با نفوذ نظامی و سیاسی عظیم خلفای عباسی در قرن دوم و سوم هجری فرهنگ اسلامی به درجه کمال ترقی رسید و دانشمندان بزرگ ظهور کردند و عراق مرکز ثقل ادبیات کلاسیک عرب گردید و از اسپانیا تا ماوراءالنهر منطقه نفوذ زبان عربی گشت. در قرن دوم و سوم هجری ادبیات عرب به سبکهای مختلفی درآمد و موضوعات و مسائل گوناگون مورد بحث و انتقاد قرار گرفت و فرهنگ متمدن باستانی ملل مختلف در آن راه یافت، نخست فرهنگ و تمدن یونانی سپس تمدن و فرهنگ ایران و ملل بسیار در آن مؤثر افتاد و خلاصه یکی از درخشانترین دروههای تمدن اسلامی آغاز گردید.
از قرن پنجم هجری فرهنگ و تمدن اسلامی در عراق رو به ضعف نهاد و بعد از هجوم مغول از میان رفت ولی در سوریه، و اسپانیا و برخی از نقاط ایران، تمدن اسلامی به زندگی خود ادامه داد و سرانجام در قرن هفتم هجری نفوذ ادبیات اسلامی عربی پایان پذیرفت و ادبیات اسلامی عربی قوه خلاقیت خود را تقریباً از دست داد. اما در این احوال، ادبیات فارسی، ادبیات ترکی عثمانلو و ادبیات جغتائی رو به ترقی و تکامل نهاد البته ادبیات فارسی از قرن چهارم هجری راه تکامل و ترقی خود را آغاز کرد.
ادبیات اسلامی با همه تنوع و تضادی که در مناطق مختلف زیر نفوذ خود داشت با اینحال یکنوع وحدت در آن به چشم میخورد، مثلاً شعر جاهلی که قبل از اسلام راه ترقی و تکامل را میپیمود در دوره اسلام نیز مورد تقلید قرار گرفت، موضوع شعر جاهلی خمریات و وصف صحرا و دلدادگی عاشق یا وصف شتر و چربی زیاد آن و وصف تعصبات و غرورهای قبیلهای و شرح بتها و توصیف بتپرستیها بود چون اسلام ظهور کرد شعر جاهلی مورد تقلید شاعران قرار گرفت و همان موضوعات کم و بیش به وسیله شاعران دوره اسلامی سروده میشد. اما رفته رفته که زبان عرب زبان تمدن و زبان عدهای از مدرم متمدن تحت نفوذ حکومت اسلامی گردید از قید تعصبات قومی رست و بحث درباب مسائل و موضوعات عمومیتر را دنبال کرد و مباحث دینی اسلامی جایگزین گشت حتی شعر تا حدی جنبه غیر دینی یافت علاوه بر این شعر جنبه ادبی و هنری بخود گرفت و دیگر در دوره عباسیان ))شعر تمایلات اسلامی را به جای افسانههای جاهلیت بکار برد. با اینحال پارهای مضامین و موضوعات دوره جاهلی در شعر دوران ««عباسیان از قبیل نوعدوستی بچشم میخورد و پارهای از شئون زندگی عربستان دوره جاهلیت در قرن دوم و سوم هجری به عراق و سایر مراکز اسلامی راه یافت.
مبارزهای طولانی میان مسلیمن با شعر جاهلی حتی خود شعر درگرفت اما ادبیات با همه مخالفتهای پنهانی و آشکار مذهبی و فلسفی به حیات خود ادامه میداد.
مکتب جدید عباسی برای عرض اندام در برابر شعر قدیم کوشش بسیار کرد و در نتیجه یکی از دورههای درخشان ادبیات اسلامی گردید زیرا سیر تکاملی تدریجی شعر و ادب اسلامی از ابنقتیبه که نقطه شروع آنست تا الحصری و ابناثیر ادامه داشت شعر و ادب از قیود قدیم رهائی مییابد و با اینکه نسبت به شاعران بزرگ قدیم احترام بسیار قائل است ولی برتری متجددان را اعتراف میکند. با ظهور المتنبی دوره کلاسیک ادبیات عربی و اسلامی که جنبه اختصار داشت آغاز گشت گرچه این ادبیات بیروح جلوه میکرد و رفته رفته شعر و ادب عربی به عبارت پردازی بیشتر سرگرم شد تا آفرینش مضامین تازه، ابتکارات و سبکهای محنصر به فرد اشخاص مورد اعتراض و انتقاد ادیبان شرقی قرار گرفت. در این احوال اوبوالعلای معری ظهور میکند ولی او نیز با همه نوآوری باز برای شعر قدیم احترام فراوان قائل است.
مبارزه ادبی دوره عباسیان به این ترتیب پایان مییابد و مدت چند قرن قرون وسطای عرب در سرتاسر مشرق بحال رکود درمیآید. از مغرب تا شمال آفریقا و اسپانیا سبکهای جدیدی بوجود آمد و ایجاد وحدت ادبی که در آن زمان به یک نحو پیش میرفت به پدید آمدن این سبکها کمک کرد و با نفوذ ))ادبیات کلاسیک جدید شیوه متجددین در شرق فراموش گردید اما در مغرب یعنی در اسکندریه آثار جالبی پدید آمد از جمله منتخبات اشعار ابن بسام، ابن خاقان و سبک جدید ابن معتز و صنوبری و سایر متجددان در عراق و سوریه باقی گذاشت با وجود علاقهمندی نسبت به مکتب جدید، کشورهای مغرب ««اسلام دو بدعت جدید و مهم ر شعر قرون وسطای عرب بوجود آوردند که یکی اشعار تهلیلی دیگری استعمال و استفاده از اصطلاحات عامیانه که به آن موشحه و زجل میگفتند بود.
این اشعار از لحاظ داستانهای سلحشوری و حماسی در خاورمیانه خیلی جالب توجه است.
از اولین شاعران مبتکر اشعار تهلیلی چیزی نمیدانم ولی ظاهراً و طبق روایات اینگونه اشعار نخست در آندلس بوجود آمد شاید قبلاً سبکهای مشابهی در شرق اسلام موجود بود که با زنابینای قبره یا کس دیگری قصاید هم قافیه قدیم را فراموش کرده تهلیلهای سادهتر و روانتری با قافیههای متغیر و بکری بوجود آورد ودر نتیجه ادبیات قدیم اعراب بادیه نشین جان تازهای یافت و علاوه بر این سرایندگان قصیدههای قدیمی به سرودن قطعات نشاطآور و تصنیفهای تهلیلی بدون رعایت اصول شعری کلاسیک عرب با زبان ساده و روان عامیانه به ذکر حقایق پرداختند قبلاً این رابطه نبود یا اصلاً خیلی کم بود.
سبک جدید که به آن موشحه (زجل) گویند به زبان عامیانه و از مبتکران آن یکی این قزمان متوفی به سال 1160 میلادی بود. با اینحال این سبکهای تازه نتوانست به یکباره نفوذ سلطه ادبیات قدیم عرب را از زبان و ادبیات عربی از میان ببرد.
کوششهای سرایندگان اشعار موشحه بر اثر مخالفتهای ادبیان نتیجه چندانی ندارد و اصطلاحات عامیانه نتوانست در شرق جائی برای خود باز کندو در آندلس نیز نتایج جالب توجهی به بار نیاورد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات اسلاوی قدیم
ادبیات اسلاوی قدیم
قدیمترین مراحل ادبیات اسلاوی، به اوائل قرن نهم میلای میرسد. البته آن ادبیات محدود به مسائل و موضوعات دینی بود و در تطور شاخههای ادبیات صربی، بلغاری و روسی کلیسای ارتودوکس شرقی سهیم بود و علی رغم پارهای از ادبیات اسلاوی قدیم در مغرب، عظمت و اعتبارش در صربستان و بلغارستان، آنگاه در روسیه فراوان بود و بیشتر این ادبیات در بلغارستان تألیفات و ترجمهها و نوشتهها و نامههای دینی برخی مؤلفات غیر دینی مثل: زندگی اسکندر مقدونی و برخی کتاب تألیف شده از قبیل کارهای افتیمی در قرن چهاردهم مقدونی و برخی نوشتههای تاریخی است و شکوفائی و عظمت ادبیات اسلاوی قدیم در صربستان در روزگار استفان دوشان بود و زبان اسلاوی قدیم زبانی بود که روزگاری طولانی ادبیات روسیه بو و در این زبان تعدادی اثر و تألیف به وجود آمده قصیده «داستان سپاهیان ایگور در قرن دوازدهم ادبیات روسی است».
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات اندونزی
ادبیات اندونزی
ادبیات اندونزی میان آثار عامیانه محلی جزیره بالی و جاوه سابقهای طولانی دارد و با آثار ادبی ملی متفاوت است. داستانهای زیبا از سرگذشت قهرمانان و ترانههای دلپذیر در زبانهای جاوهای، سوندانی و مادوری در دست است که هنوز مورد توجه قرار دارد.
از قرن دهم میلادی مهابهاراتا و باگوادگیتا از زبان هندی به زبان جاوهای ترجمه گردید.
در نیمه قرن دوم چهاردهم مپوپراپنجا Maqu Prapanja شاعر و مورخ، داستان حکومت خاندان موجوپاهیت را به رشته نظم درآورد. مپوتانتولار در نیمه قرن پانزدهم داستان شاهان جاوه را سرود.
در قرن هجدهم کتب تاریخی و ادبی چندی از هندی و فارسی از قبیل تاج از قبیل تاجالسلاطین (تاریخ هند) داستان امیر حمزه پهلوان و آثار دیگری از سایر زبانها به زبان جاوهای ترجمه شد. اما رسوخ و شیوع ادبیات غربی به سرزمین اندونزی از اوایل قرن بیستم آغاز گشت درین گیر و دار ژاپنیها بر اندونزی دست یافتند و با اصرار بسیار میکوشیدند زبان هلندی را متروک و زبان خود را جانشین آن کنند اما مردم چندان علاقهای به زبان ژاپنی نشان ندادند و زمینه برای تکمیل و توسعه زبان ملی اندونزی فراهم گشت.
زبان مالایو که از منطقه شرقی سوماترا واقع در شبه جزیره مالایا که نخست زبانی تجاری بود با ترکیب با زبانهای دیگر به صورت زبان ملی اندنزی درآمد.
در بین سالهای 1942-1945 تقدیر علی شهبانا با تشویق ژاپنیها دو جلد فرهنگ اصطلاحات زبان اندونزی را تدوین کرد و این اقدام بعدها نیز به وسیله دولت اندونزی دنبال شد.
در زبان جدید از لغات سانسکریت ، انگلیسی ، هلندی و فارسی و عربی به کثرت استفاده شد. کلماتی از زبان فارسی وارد زبان اندونزی گردید از قبیل: افسوس، انگور ، بابا، بازار، بلبل ، بندر، بستان، بیهوش (بیهوس)، بیبی، پهلوان، پیاله، کباب، کرسی، گندم ، لیمو ، میدان، خانه، تاج، تخت، ترازو، آفتاب و … میباشد.
در این زبان هنوز آثار با ارزشی به سان نوشتهها و سرودهای زبان فارسی و سایر زبانهای زنده نمیتوان یافت و بیشتر آثاری که در زبان اندونزی پدید آمده غالباً ترجمه گونه از ادبیات مغرب زمین است. تقدیر علی شهبانا، امیر حمزه، عمر حمزه از نویسندگان و مترجمان معروف اندونزی هستند.
سنوسی پاته شاعر و نویسنده دیگر اندونزی مترجم داستانهای اروپائی اما طرفدار سبک قدیم و افکارش مبتنی بر آثار برهمائی و بودائی است.
خیرالانوار از شاعران بنام اندونزی بود که در سال 1949 در سال 27 سالگی درگذشت.
افندی سوتان، اسکند و عصرالثانی نیز از شاعران دوره جدید اندونزی میباشند.
قدیمترین و نخستین نوولهای کشور اندونزی در سال 1920 به زیور طبع آراسته شد به قلم مری سایرگار Siregar ماراه روسلی Marah Rusli و Abdul Muis نویسندگان اندونزی که در روزنامهنگاری کسب تجربه کرده و بیشتر آنها هنوز روزنامهنگار هستند، بود. این نویسندگان به دو دسته تقسیم و متوجه دو مشرب فکری و شیوه نویسندگی گشتند عدهای به سوی ادبیات اروپائی مخصوصاً انگلیسی گروهی به ادبیات قومی و ملی و افسانهای آسیائی رو کردند. امیر حمزه شاعر مهم و مشهور و اریجانپین Pane نوول نویس رئالیست برجسته (1940 Shackled)، و سانوسی پین Sanusi Pane مهمترین نمایشنامهنویس (مرد جدید 1940) میباشند. در سال 1930 در Medan یک جنبش و نهضت اسلامی برخاست و نویسندگان کارهای جالبی در زمینه ترقیات اجتماعی و ناسیونالیسم و تجدد مذهبی بر اساس کارهای غربی عرضه کردند. گروهی از نویسندگان و شاعران مشکلات کارگران و رنجبران را مورد توجه قرار دادند. چاریال انور که در سال 1949 درگذشت شاعری بود که زبان اندونزی را تکمیل کرد. همچنین Vsmar gmial شاعر و نمایشنامه نویس، روزین انور Rosihan (شاعر و سردبیر روزنامه) ابوحنیفه آمال حمزه و آناس Ma’ruf در بعد از سال 1940 دستهای از نویسندگان معروف بودند که در سالهای 1945 به بعد پدید آمدند و آثاری خلق کردند Machtar Lubis مخترا لوییس نویسندهای بزرگ است (فردا نیست در سال 1948) و ماهر روزنامهنویس، نویسنده، سردبیر بود که از سال 1950 تا 56 سردبیر روزنامه اندونزی Raya بود و از آن ببعد در خانهاش دستگیر شد. دیگر نویسندگان شامل Pramoed Ananta toer, Idrur, Asrul Sani (خانواده گئوریلا 1950) و Achdiat K.Mihardja (منکر خدا – ملحد 1949) نویسندگان دیگری توجه خود را به پدید آوردن داستان کوتاه مشغول کردند. در 1959 اندونزی 64 روزنامه که تیراژ آنها از یک میلیون بیشتر بود داشت.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
11-02-2009
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات ایتالیا
ادبیات ایتالیا
ادبیات ایتالیا نخست مجموعهای از غزلوارهها و اشعار عاشقانه و رزمی و بزمی بود که شاعران دوره گرد و نقالان برای مردم میخواندند یا همراه با چنگ و آواز آنها را میخواندند و مردم ایتالیا بسی راغب به شنیدن این گونه ترانهها و اشعار بودند.
نغمه سازان و داستان پردازان ایتالیائی گاه از کلمات فرانسه در عبارات موزون خویش سود میجستند و همانطور که می دانیم در حدود قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی هر یک از شهرها و نواحی ایتالیا دارای حکمرانی مستقل بود لذا وحدتی در این سرزمین وجود نداشت و لهجهها غالباً با هم تفاوت داشت با اینحال در زمان فردریک دوم زبان ایتالیائی در سیسیل، توسکانی مورد استعمال بود و شاعران و خوانندگانی که به ایتالیائی شعر میسرودند با شعر را همراه با آواز میخواندند، قافیه پردازان سیسیل و توسکانی نامیده شده بودند.
استاد و پیشوای این گونه شعر ایتالیائی شخصی به نام گیدوگی نی چلی Guido Guinceli که در سال 1254 میلادی درگذشته بود. وی از مردم بولونیا بود، در سرودن غزلهای پرشور عاشقانه، مهارتی به سزا داشت نفوذ اشعارش این شاعر بزرگ در پرورش فکری و شکوفائی استعداد دانته الیگری شاعر و نویسنده معروف ایتالیائی مؤثر بوده، سبب سرودن و نوشتن داستان کوتاه زندگی نو، سپس کمدی الهی گشته است. دانته شاعر و نویسندهنام آور ایتالیائی (1321-1256) بود.
انگیزه سرودن و نوشتن زندگی نو و کمدی الهی از طرف دانته به علت یک عشق آسمانی بود که به دختری بنام بئاتریس پورتی ناری است و انی عشق از دهسالگی تا پایان عمر این شاعر را در برگرفت و تا پس از مرگ بئاتریس هرگز زن نگرفت.
دانته حتی پس از مرگ دخترک نیز خاطر بئاتریس را از یاد نبرد تا اینکه شی او را در خواب دید و تصمیم گرفت که به خاطر این خواب به نوشتن اثر پرارزش و جهانی خود کمدی الهی پردازد و در بسیاری از جاهای کتاب کمدیالهی بئاتریس همچون فروغی تابان و خورشیدی درخشان و مظهر تقوا و زیبائی و خیرمطلق است. کتاب کمدیالهی تصویر از قرون وسطی با اخلاق و رفتار و اختلافات و جنگها و چهرههای نامی و تمدنهای قدیم است اما باید گفت در این کتاب عظیم صحنههای گویا از تاریخ ، پیش چشم مجسم است.
از کمدی الهی دانته نمایشنامهها و اپراهای بسیار اقتباس و استفاده شده است.
دانته علاوه بر نوشتن دو کتاب زندگی نو و کمدی الهی به تألیف کتابهائی درباره فلسفه و سیاست پرداخته بود. دو عنوان برجستهتر از سایر موضوعات به چشم میخورد یکی ایجاد یک زبان ادبی ایتالیائی دیگری که در یک رساله به زبان لاتین نوشته عنوان حکومت جهانی را برای نخستین بار بیان کرده و با دلیل و برهان به اثبات رسانید، که برای حفظ صلح و آزادی یک سازمان جهانی بایستی از ملل عالم تشکیل شود و این سازمان دارای یک محکمه بینالمللی باشد و آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند تصمیمات ملل عضور را به مرحله عمل و اجرا درآورد.
پترارک (1374-1404) از شاعران و نویسندگان ایتالیائی بود که شور و عشقی فراوان به سرزمین ایتالیا و مردم آن داشت دو اثر مهم از وی بجا مانده است که در ادبیات ایتالیا مقامی بس ارجمند دارد 1- پیروزیها 2- آفریقا
این شاعر نویسنده به زبان لاتین نیز آثاری پدید آورد.
جیوانی بوکاچیو (1313-1375) از شاعران و نویسندگان معروف ایتالیائی بود که به ادبیات قدیم یونان و روم عشق میورزید و کتب متعددی به لاتین نوشت درباره تاریخ و شرح حال مردان و زنان مشهور و دباره کوهها و جنگلها و چشمهها و دریاچهها و رودها و غیره دو کتاب در باب افسانههای شبانی کتابی بنام آمتو Ameto و کتاب دکامرون (Decameron) مجموعه صد داستان است، نوشت.
در دکامرون زمینه داستان را گروهی مردان و زنان تشکیل میدهد که میخواهند از بلای طاعاون سال 1348، فلورانس بگریزند و پناه بخانهای ییلاقی میبرند در آن خانه بافسانهگوئی میپردازند و چون خلق و خوی داستانگویان متفاوت است داستانها دارای گیرائی و تنوع بسیار است و از مجموع آنها اوصاف شاعرانه، عبرت آموز و غمانگیز اما لطیف و شاعرانه فراوان بچشم میخورد. چون نویسند واقف بروح بشری و اشخاص داستان بوده، همه قهرمانهای آن زنده و پر از شور زندگی هستند حتی جانوران داستانهای دکامرون.
این کتاب بعدها در ادبیات پارهای کشورها از جمله انگلستان مورد اقتباس و تقلید قرار گرفت. نفوذ ویرا میتوان در برخی از آثار چاسر انگلستان لانگفلو آمریکائی و کیتس شاعر انگلیسی دید.
نهضت رنسانس در ایتالیا سبب عظمت یافتن زبان ایتالیائی گشت از جمله کسانی که به پیروی از دانته برای زبان ایتالیائی و رسمی و عمومی شده آن در سراسر ایتالیا تلاش کرد پییتروبمبو Pietero Bembo شاعر مشهور این زمان ایتالیا بود. از آن ببعد فرهنگها و کتابهای صرف و نحو ایتالیائی تهیه و منتشر و فرهنگستان دل لاکروسکا Della crusca در سال 1485 در فلورانس تأسیس گردید و رفته رفته از رونق لاتین کاسته و بهمان نسبت بر ترقی و عظمت و وسعت زبان ایتالیائی افزوده میشد.
لودوویکو آریوستو Ludavico کتابی حاوی ماجراهای قهرمانی بنام رولاند دیوانه عرضه کرد که خیلی مورد توجه قرار گرفت.
تور کواتوتاسو Torquat tosso کتاب اورشلیم نجات یافته را سرود که شرح رهائی و بیتالمقدس از چنگ مسلمین (کفار) بسی مقبول طبع مردم ایتالیا قرار گرفت و با این منظومه و سایر کتب برغنای زبان ایتالیائی بیش از پیش افزوده شد.
کتابها و آثار ماکیاولی از قبیل شهریار عظیم در ایتالیا و سراسر جهان کسب کرده منتهی کتاب شهریار یک سرمشق گمراه کننده است که مورد توجه ستمگران و جباران روزگار قرار گرفته و لوئی شانزدهم ، ناپلئون ، هیلتر و جانورانی از این قبیل همواره نسخهای از آن را با خود همراه داشتند و با خواندن آن سرمشق دوروئی و خیانت و جنایت نسبت به مردم را فرا گرفته و میگیرند.
کتاب درباری اثر کاستی لیونه در حقیقت راه و رسم آداب معاشرت را ذکر کرده و مدتها مورد استفاده کسانی که میخواهند آدابدان باشند قرار گرفته بود.
چون ایتالیا زیر نفوذ اسپانیا قرار گرفت، گوئی چشمه ادبیات و دانش ایتالیا خشکید زیرا محاکم تفتیش عقاید هر عالم و ادیبی را در مظان تهمت میبافت از دم شمشیر خونخوار و بیرحم خود میگذرانید و مدتها ایتالیا از داشتن شاعر و نویسنده دانشمند محروم بود تا اینکه رفته رفته دژخیمان آئین مسیح رو به ضعف نهادند و از نفوذ اسپانیا در ایتالیا کاسته شد.
یکی از جنایات ننگآور طرفداران قشری آئین مسیح میتوان به آتش سوزانیدن بروتو رادر فوریه 1600 میلادی ذکر کرد.
ایتالیا دوباره از قرن هجدهم جان تازه یافت و شاعران و نویسندگانی ظهور کردند که از جمله میتوان ویتوریول آلفیری 2 را که تراژدی منظم عالی سرود و در واقع مجموعهای بزرگ از تراژدیهای ایتالیا را تشکیل میدهد ذکر کرد.
در قرن نوزدهم و بیستم لئوپاردی و کاردوچی ظهور کردند و با خلق آثار پر ارزش ادبی خود شهرت و معروفیت فراوان در سراسر ایتالیا کسب کردند حتی کاردوجی به دریافت جایزه ادبی نوبلتوفیق یافت و برای اولین بار ایتالیا را صاحب این افتخار ساخت.
مان تسونی از نویسندگان قرن بیستم ایتالیاست که کتاب نامزد وی به اکثر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و سرمشق داستان نویسی تاریخی به شمار میرود.
گابریله دانون زیو از شاعران و نویسندگان مشهور ایتالیائی قرن بیستم میباشد که در زمینه نمایشنامه نویسی و شاعری مرتبهای بلند دارد و عیب بزرگ وی همکاری با فاشیستهای ایتالیا بود. این اشعر نویسنده در سال 1938 مرد.
پیر آندلو از نویسندگان معتبر و معروف ایتالیا بود که آثار فراوانی پدید آورد و اغلب به زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است و به دریافت جایزه نوبل نیز موفق شد.
برخی از آثارش مجموعه داستان کوتاه ، نمایشنامه شش قهرمان در جستجوی یک نویسنده آنطور که مرا میخواهی
پیرآندو بین سالهای (1936-1867) میزیست.
اوجنیو مونتاله Eugenio Montale
شاعر، نویسنده و منتقد ایتالیائی در سال 1896 در جنوا متولد شد پس از انتخاب مشاغل گوناگون در سال 1926 به فلورانس رفت تا در یک مؤسسه انتشاراتی مشغول کار شود از سال 1929 تا 1938 گرداننده «کابینه علمی- ادبی» بود و چون عضویت حزب فاشیستها را نداشت از آن سمت مجبور به استعفا گشت. مدتی ادیتور مجله دو هفتگی II odo بود 4 دفتر شعر از این نویسنده شاعر منتشر گشته است، از سال 1947 منتقد موسیقی و ادبی شد و با یک روزنامه ملی همکاری میکند.
نوشتههای پراکندهاش در چند جلد منتشر نموده، همچنین از ملویل، شکسپیر ، کورنی و غیره آثاری به زبان ایتالیائی ترجمه کرده است.
سالواتوره کاسینودو Sal Vatore Quasinodo از شاعران ایتالیائی است (1901-1968) که در سیسیل به دنیا آمد، بعد از تحصیل رشته مهندسی ساختمان به سمت معاونت سر دبیر تمپو Tempo در سالهای 38 و 40 خدمت کرد و از سال 1941 به عنوان استاد ادبیات ایتالیائی در یک هنرستان به تردیس پرداخت. بواسطه تمایلات و فعالیتهای ضد فاشستی بامر مأموران موسولینی زندانی گردید.
در سال 1959 همراه با دیلن تامس Dylanthomas شاعر و نویسنده معروف انگلیسی به دریافت جایزه ادبی نول توفیق یافت.
این شاعر توانا در زمینه نقد و ترجمه کارهای ادبی جالبی کرده بود از جمله برخی از آثار شکسپیر و ای.ایکامینگز شاعر آمریکائی را به زبان ایتالیائی ترجمه کرد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 09:10 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|