شعر از استاد گلشن کردستانی
ای دلاور خیز خاک پاک کردستان من
چشمه زاینده چشم روشن من
کوه کوه و سنگ سنگ و چشمه چشمه رود رود
از یکایک بشنو پژواک کردستان من
نیستم از تو جدا و نیستی از من جدا
می کی ام ؟ از آن تو تو کیستی ؟ از آن من
من گرامی خاک کردستانم و نبود به دهر
نقطه ای همپایه من خطه ای هم شان من
ریشه ایرانم و از او نمیگردم جدا
ها من و تاریخ ایران ها من و برهان من
نیستند از یکدیگر هرگز جدا ای بیخبر
نام جاویدان ایران نام جاویدان ایران من
شهره شیر بیشه ایرانم و جویای خصم
تیز باشد بهر دشمن چنگ من دندان من
از دلیری پاکی و آزادگی شیر اوژنی
داستانها بشنوی از مرغ صد دستان من
هست تاریخم گواه از حادثات روزگار
خم نیاوردم به ابرو تر نشد مژگان من
راستی را دوست دارم در ستیزم با کژی
این بود کیش و آئین و عهد و پیمان من
چشم گیتی خیره در من بود در هر دوره ای
دیده تاریخ در هر عهد شد حیران من
مامن آزادگانم خطه کورد غیور
زان بلند آوازه بینی این بلند ایوان من
در سنندج مهد علم و مامن عرفان نگر
نا ببینی آفتاب عشق نورافشان من
سقز و سردشت و اورامان و مریوان و بانه بین
یا مهاباد عزیز آن شهره دوران من
زادگاه پاک من ای خطه کردستان من
در امان دارد تو را از هر بلا یزدان من
سر به پایت می سپارم جان به راهت میدهم
نیست غیر از جان و سر در راه تو امکان من
دیدم آمریکا و اروپا و آسیا اما ندید
چشم من جایی مصفاتر ز کردستان من
گرچه مینازد به من ایران به شعر پارسی
شعر کردستان بود دیباچه دیوان من