در حقیقت خود صوفیان آغازی برای صوفی گری و درویش مسلکی خود قایل نیستند و
چنانچه در اشعار بزرگان این مسلک آمده آنها پیدایش این تفکر و یا بقولی اعتقاد قلبی
خود را از زمان پیدایش جهان و یا قبل از آن هنگام پیدایش آدم (به تعبیر قرآن)
میدانند.به تعبیر دیگر آنها رابطه بین خود و خدا را عشق حقیقی نامیده و آغاز آن را با
خلق بشر همراه میدانند.
آدم نبود و من بدم...
از ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند *** گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
پیش از آن کادم نبود و نام آدم کس نبرد *** در دماغ عاشقان بودست ازین سودا خمار
مطلب طاعت و پیمان ز من باده پرست *** که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق *** چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
و....
فی الواقع معنای این تفکر این است که عشق از موهبات و نعمات غیر مادی است که
در خلقت بشر وجود دارد و بهترین حالت ممکن آن هنگامیست که صرف خالق این
عشق و بشر گردد مانند رابطه زیبایی و هنر و هنرمند.
به دلایل ذکر شده نمیتوان تاریخ دقیقی جهت پیدایش یا شکل گیری جریان تصوف یا
همان عرفان قایل شد چرا که در مسیر تاریخ با نامهای گوناگون ولی هسته و معنایی
ثابت حرکت نمودهاست و همیشه کسانی که انگیزه کشف ناشناختهها را در وجود خود
داشتهاند آنرا در هر جا و مکانی پیدا نمودهاند.متاسفانه اندیشههای مغرضانه و قدرت
طلب در طول تاریخ بدلیل اینکه این مسلک انسان را به سوی آزادگی و آگاهی راهنمایی
میکند همواره نگران بوده و سعی در تخریب آن با روشهای گوناگون کردهاند مانند
نسبت دادن صوفیه به جریانهای خارجی یا اتفاقات تاریخی تا بتوانند علتی و آغازی جهت
پیدایش آن پیدا کنند لذا هیچگاه موفق به این کار نشدهاند زیرا همانطور که ذکر شد
نعمت غیر مادی و معنوی در هر جا و در هرکس میتواند بروز کند بطور مثال که افکار
مولوی و دیگر بزرگان عرفان و تصوف شرقی را در آثار جدید عرفان غربی یا سرخپوستی
پائولو کوئلیو و یا دروس دانشگاههای معتبر جهان هم دید.
یکی از ترانههایی که پائولو کوئلیو سروده است:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم.
روزی، درخیابان، درشهر،
پیرمردی را دیدم، نشسته برزمین،
کاسهی گدایی درپیش، ویولونی در دست،
رهگذران باز میماندند تا بشنوند،
پیرمرد سکههارا میپذیرفت، سپاس میگفت،
و آهنگی سرمیداد،
و داستانی میسرود،
که کمابیش چنین بود:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم
و دراین دنیا هیچ چیز نیست
که قبلا نشناخته باشم.
از بزرگان صوفیه نظیر شیخ ابوالحسن خرقانی نیز در مورد ریشه عرفان تحقیق کرده و
متوجه شده که عرفان، در گذشته، یعنی قبل از اسلام هم در شرق وجود داشته ولی
به لحاظ سند نتوانسته ریشههای عرفان قبل از اسلام در ایران را پیدا کند شیخ
ابوالحسن خرقانی توجهی به کیش زرتشتی نداشتهاست و مسلما پیدا کردن ریشههای
عرفان، در ایران، قبل از اسلام، بایستی کیش زرتشتی را هم در نظر گرفت.