1
The only vision I have is your sight
The only thing I follow is your light.
Everyone finds his repose in sleep,
Sleep from my eyes has taken flight.
جز نـقـش تو در نـظر نیامد ما را
جز کوی تو رهـگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حـقا کـه بـه چشم در نیامد ما را
2
Pick up the joy giving wine and come hither.
Temptations of mean foes decline and come hither.
Don’t listen to the one who says sit down and stay;
Listen to me, pick up the line and come hither.
بر گیر شراب طربانگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
3
I said, your lips said, your lips we revive;
I said, your mouth said, sweetness we derive;
I said your words, he said, Hafiz said;
May all sweet lips be joyous and alive.
گفتـم که لبت, گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت, گفت زهی حب نبات
گفتـم سخن تو, گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صـلوات
4
One, beautiful and full of grace
Mirror in hand, grooming her face
My handkerchief I offered, she smiled,
Is this gift also part of the chase?
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست
دستارچهای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که توراست
5
I put my arms around your waist,
A lover’s embrace to taste.
From your resolve it’s obvious
All my efforts will go to waste.
مـن باکـمر تو در میان کردم دسـت
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداسـت از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربسـت
6
You are the moon and the sun is your slave;
As your slave, it like you must behave.
It is only your luminosity and light
That light of sun and moon can save.
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بنده تو شدهست تابنده شدهست
زان روی کـه از شـعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
7
A new challenge everyday
You keep away and delay;
When I act to close the gap
Fate says there is a bigger play.
هر روز دلم بـه زیر باری دگر اسـت
در دیده من ز هجر خاری دگر اسـت
مـن جـهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کـفایت تو کاری دگراسـت
8
My beloved is brighter than the sun,
Put in the heavens, my only one.
Placed the hearts upon the earth
To watch the sun’s daily run.
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمه کوثر بگرفـت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگـه سر چاه را به عنبر بگرفت
9
My broken heart’s sorrows are deep.
Painful, disturbed, broken my sleep.
If you don’t believe, send me your thoughts
And you will see how in sleep I weep.
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرسـت
تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
10
Candle’s story how can I tell? Of the broken heart’s living hell?
My sorrow is in how I can find
Another who knows these sorrows well.
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفـت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفـت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت