بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-17-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض خاطره قرآنی پیر قاریان مصر

خاطره قرآنی پیر قاریان مصر



درست حدس زدید این استاد ابوالعینین شعیشع، معروف به شیخ القراء، کهنسالترین قاری و تنها بازمانده عصر طلایی تلاوت در کشور مصر است. او اینک با بیش از 80سال سن همچنان با طمانینه و صلابت قرآن می خواند. هر چند از سالهای 1367 به بعد شاهد حضور نسل دوم و سوم قاریان برجسته مصری در کشور مان بوده ایم اما از میان بنیان گذاران شیوه تلاوت، شیخ ابوالعینین پس از شیخ خلیل حصری، دومین قاری طراز اول مصر است که که به ایران سفر کرده است.
زندگی شعیشع به واسطه برخورد با شخصیت های بزرگ دینی، فرهنگی و مملکتی، مملو از خاطرات شیرین است. با هم دو خاطره زیبا از زبان خود استاد می خوانیم:
خاطره اول: روزی من و استاد مصطفی اسماعیل برای تلاوت در قصر «التین» در اسکندریه در حضور ملک فاروق (پادشاه وقت مصر) دعوت شده بودیم. ما را به اتاقی در قصر (سالن انتظار) راهنمایی کردند. در مقابل ما شیشه ای بود اما به علت مات بودن شیشه نمی توانستیم سوی دیگر آن را به خوبی ببینیم و قرار بود که ملک فاروق هم از همین در وارد شود. ظاهرا استاد مصطفی اسماعیل متوجه شده بود که پشت شیشه سایه ای متحرک وجود دارد. از این رو از روی شیطنت به من گفت: ابوالعینین، برو و این در را باز کن، گویا چیزی برای پذیرایی از ما آورده اند. در آن هنگام من که از قصد مصطفی برای شوخی و شیطنت بی خبر بودم، از روی سادگی در را باز کردم و ناگهان برای یک لحظه چشمم به چشم پادشاه افتاد. در آن لحظه احساس کردم که از شدت خجالت در حال آب شدن هستم چون که پادشاه در حال آماده کردن خود برای حضور در مراسم و شنیدن تلاوت قرآن بود. نمی دانم چه گفتم، فقط شنیدم که پادشاه گفت: چطوری آقای شعیشع؟! وقتی با عجله برگشتم و خنده های مصطفی را دیدم، تازه متوجه شدم که ماجرا از چه قرار است.
خاطره دوم: روزی با استاد «علی محمود» که فردی نابینا بود قرار گذاشتیم که برای تلاوت قرآن با هم به مجلسی برویم. در آن روزگار ماشین به ندرت دیده می شد و ما به وسیله درشکه ای به طرف آن محل رهسپار شدیم. در بین راه من برا چند لحظه از درشکه پیاده شدم و وقتی برگشتم، متوجه شدم که درشکه به بیراهه می رود برای همین خود را دوان دوان به درشکه رساندم تا ببینم موضوع از چه قرار است. در کمال ناباوری متوجه شدم که نه تنها علی محمود نابیناست بلکه درشکه چی هم نابینا بود و اسبی که درشکه را می کشید هم فقط یک چشم سالم داشت!
برگرفته از مجله قرآنی آیه


فرآوری: شکوری_کارشناس بخش قرآن


__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 03-17-2010 در ساعت 02:50 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها