بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ريزه ميزه، شعر نو


مصنوعی

با دندان‌های پدرم می‌خندم
چهارده ساله می‌شوم

به شهر می‌روم

سرم از چرخ‌وفلک می‌چرخد

از جادوی شب‌نمای چرخ دوچرخه

می‌چرخد

چرخ

چرخ

خ

خ

خودم را در بیمارستان‌های شهر به خواب می‌زنم

و با صدای سفید ملحفه‌ها و پرده‌ها و پرستارها گرم می‌شوم

زرد

یرقان می‌شوم

چشم روی هم نمی‌گذارم

نمی‌گذارم

نمی...

چشم باز که می‌کنم

دهان‌ام را اعلامیه‌های بی‌سوادی بسته است

پلک بر هم نمی‌گذارم

پلک بر هم نمی...

و پلاک سردی

شب‌ها

تنهایی پیراهن‌ام را پر می‌کند

زنده‌زنده شهید می‌شوم

عضو بی‌مصرف نقره‌داغی می‌شوم

که عضوی از من

در طلائیه جا مانده

پا

به پای پدر عصا نشدم

پا به فرار می‌گذارم از

گور پدرم.

مصنوعی می‌دوم

با پای پدرم

مصنوعی.


ثنا نصاری



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


«بهار با گلی کوچک»

بهار با گلی کوچک
و زمستان با برفی سنگین
و پدر با خشونت و بوسه
به سراغ روزهایم می‌آیند
دیگر این پیراهن برای دو نفر جا ندارد
پس گوشَت را نزدیک‌تربیاور
تا صدایی را که از لوله‌ی تفنگ می‌گذرد بشنوی
گوشَت رانزدیک‌تر بیاور
تا صدایی را که از لوله‌ی تانک می‌گذرد بشنوی
همیشه درختان روبه‌رو زیبا نیستند
گاهی صدایی از شاخه‌ها می‌آید
که حوصله‌ی گنجشک‌ها را سر می‌برد
حوصله‌ی این تفنگ را سر برده‌ای
گاهی برای این‌که بگویم محبوب من!
کافی‌ست ساعت هفت بیدارت کنم تا به اداره بروی
و پشت میز کار سالخورده‌ات پیر شوی
تنها تنهایی‌ات را می‌فهمم در آینه
و انگشتانی که شکوفه‌های سرخ می‌دهند
قصه‌ای از آدم‌بزرگ‌ها برایت می‌خوانم
مقاومت کن
محبوب من!
مقاومت کن
چاقوها با انگشت‌های بریده کاری نمی‌توانند بکنند...
آرام‌آرام این قصه را می‌خوانم
و به آخر قصه که برسم
یا خوابت می‌برد
یا در خواب سری را می‌بُرند
که گمانم مال ماست...
کتاب‌ها خمیازه می‌کشند و کتابخانه را باید عقب وانتی بزرگ گذاشت و برد
هر صبح با چمدانی از خانه بیرون می‌روم
هر شب با چمدانی به خانه برمی‌گردم
ای کاش جایی را برای سفر می‌دانستم...
محبوب من
طناب دور گردن‌ات پوسیده نیست
و همیشه باید فکر کنی
به چهارپایه‌ای که ناگهان از زیر پایت می‌کشند

رسول پیره

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

«کم‌حوصله»

دریا در کتابخانه بود
و مخاطبان بسیارش که ساعت‌ها روبه‌رویش می‌نشینند
و به حرف‌های شبیه به هم و بی‌پایان‌اش نگاه می‌کنند
درخت در کتابخانه بود
و پرندگانی که اوقات فراغت‌اش را پر می‌کردند
تفنگ در کتابخانه بود
و مردگانی که علاقه‌ای به لباس نظامی نداشتند
چمدان در کتابخانه بود
و مسافران بسیاری که یا به جایی می‌رفتند
یا از جایی باز می‌گشتند
یا...
و حتی قطارها
و رئیس‌جمهورها
و...
در کتابخانه‌ها بودند
اما هیچ‌کدام جذاب نبودند
من نه شنا بلد بودم
نه پرواز
نه سفر
نه سیاست
و تنها پشت تمام کتاب‌ها نشسته‌بودم
در دوردست
به شکل کتابداری پیر و کم‌حوصله
که کتاب‌های تازه‌اش را
فقط برای تو نگاه می‌داشت.
رسول پیره

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



می‌گردد امشب زمین

بر مدار چرخش ۲ رقاص
که شوقشان آفتاب را
از پشت ماه بیرون می‌کشد،
و چهره‌هایی که کسوف تعصب
را به صورت دارند،
با دلی از حسرت یک چرخش دلبرانه پر
بر لب‌هاشان روضه‌ی حیا می‌خوانند.

مهسا بیاتی


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


وقتی باد می‌وزد
بی‌قرار می‌شوم
گل‌های پیراهن‌ات را
با دلتنگی می‌چینم
كه زیرِ پوتین‌ها پژمرده شده‌اند!

چشم‌هایم را
به شرط گلوله بسته‌ام
و فرشته‌ها
با روبان‌های سبز
به تدفینِ ما می‌آیند

از تابوتی كه ماه
در آن زنده‌به‌گور شد
از میخ‌های زنگ‌زده‌اش
خون می‌چكد

تمام درها را
به روی خود بسته‌ام
سكوتِ اشیا
سكوتِ مجسمه‌ها
كلافه‌ام می‌كند.

آبِ دهان‌ام را
آن قدر قورت داده‌ام
كه دو ماهی سرخ
در چشم‌هایم غرق‌شده‌اند

روزی هزار بار می‌میرم
روزی هزار بار می‌میرم
در خانه‌ای که
چراغ‌هایش خاموش است.

حامد رحمتی



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


دریاچه
در سپیده‌دم
پوست می‌اندازد
و ساحل
به تمنای آواز نهنگ؛
موج را به اعصاب می‌ریزد

روز
چون دستی
گشوده می‌شود
به سمت مرگ‌های دیگر.

چه باید کرد؟
نه ابری در سنگ گره می‌خورد
نه کودکی به آواز قمری‌ها
کف می‌زند

علت‌ها
پرده‌های هوایند
و مگس‌ها
در پنجره؛ پیچ‌می‌خورند.

دریا
دیوانه‌ای‌ست
که در دلهره نشست می‌کند.
رگ‌های بادبادک
در لحظه‌ها جاری‌ست.

چشمی
از درخت
آویزان می‌شود.
قابی
در پنجره‌ی باد می‌لرزد.

پاییز
چشم‌های غایب اسفندیار
و شاهزادگان دیروز
در سالن‌های بیمارستان
چشم در امید آینده‌ای بهتر
بلوط‌های حنایی را
در خیال‌شان
از دهلیزهای سال‌ها
عبور می‌دهند.

به پایان ضیافت
نزدیک می‌شویم
و خورشید
ساعت‌ها را می‌چرخاند

چشم‌ها مات می‌ماند از نور
تا رؤیاها
در آب‌هایی بمیرند
سردتر از دستان آسمان

و ستارگان
در تشنگی‌هایی غرق شوند
خاکستری‌تر از کهکشان.

***

ما با خاطرات کور
پیمان بسته‌ایم
از راه‌های ندیده گذشته‌ایم
در آینه‌ای
دنیای خود را دیده‌ایم
برای دیدن لعاب نگاه
چشم در چشم شکسته‌ایم.

قصه‌های پریشان آسمان را
در کوچه‌های تنگ
در قصه‌های شرقی و
چشمان افسوس
از سنگ آفتاب شنیده‌ایم

و می‌دانیم
کفن‌های روز تنگ است
و خاک
ترانه‌ی دوباره‌ی مرگ است
و زندگی
خنیاگری‌ست
که هماره بر دریای مرده‌ی خاک می‌گرید
و من بر دوش می‌کشم
درد دلازردگان جهان را

و پنهان می‌شود
در ترانه‌هایی که دیگران سروده‌اند
در سفرهای ناگزیر
در رگ‌های شب و
رنگ‌های روز
و می‌دانم
هیچ مرگی
اندوه را تسکین نخواهد داد
و هیچ سرودی
شب را به رنگی سرخ نخواهد نوشت.


سنگی که بر گردن آویخته‌ام
به من چنین می‌گوید:
«تو تنها خواهی‌ماند»

در شعرها پلک برهم می‌زنی

در شعرها پلک می‌زنی
با ارواحی در زنگ‌های بلند
با شاعری گمشده در رؤیا

روان به سمت هیچ
وقتی مسافر
شبحی جامانده در شهر است

چون سپیدی ِ پس از مرگ
در سکوت کویر و
لکه‌ها
پنهان می‌شوی
در خیابان و
تابلوهای موزاییکی
با شکل بی‌وزن آسمان
در ستاره‌های بی‌پاسخ
و ماهیان
به جای خالی ِ تو می‌نگرند
وقتی تمام راه‌ها را رفته‌ای
و ستاره
کودکی‌ست
دور از دسترس
وقتی با آتش چشم‌هایت
ترانه‌ای بر صخره‌ها نوشته‌ای
و با زنی در موج‌های غزل
ملاقات عاشقانه داری


علیرضا آبیز
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


«مرا به آهنگ شعبده بیدار کن»


خاموشی درخت و
خاطره‌های پرنده
منم
زخمی بر آستانه‌ات
اینک/ ترانه مرگ‌اش
هزار پله/ به کوچه‌های پرچم
بود
نه/ چه می‌گویی
باران‌های زمستانی/ جنس دیگری دارند
به یاد آر
زانوی فواره‌ای و
دستی که بر شانه‌های تو می‌وزد
سبز/ سبز سبز می‌شوی
مثل طلوع سپیده‌ای در برف
یادمان باشد
چیزی مگو

کارنامه سنگینی/ در تو پس می‌زند
ازدحام خیابان و/ دست مرا ندیده بگیر
برادران خاکستر و/ با د
جهان/ بر شعله‌های تو می‌تازد
بزرگ و/ بزرگ‌تر می‌شوی
سر/ به هوای واژه‌های تو می‌رود
گزمه‌های شبانه
در خوابند
قصاب‌ها/ به کوچه می‌آیند
دلواپس یا سی و/ سرنوشت داسی
تو
بر میهن تلخ نیلوفران
رفیق
از چه سخن می‌گویی؟
این خانه/ هزار پنجره دارد
هزار حافظه دریا و
مشتی گشوده از یادت
مرا به آهنگ شعبده/ بیدار کن


محمود معتقدی


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


چقدر باید آدمی عمر کند تا بفهمد
که لب به شکل بوسه آفریده شده است
که پرندگان ناگزیر از آوازند
که پیشه‌ی جوانی عاشقی‌ست
و من زرخرید تو نیستم سرور من!

چقدر باید آدمی عمر کند
تا بفهمد که شاخه برای شکستن نیست
که واژه جیب‌ات را نمی‌رباید
و کلام پایت را نمی‌شکند!
و من زرخرید تو نیستم سرور من!

چقدر باید آفتاب در مغرب فرو شود
از مشرق برآید
بر تو بتابد
تا بفهمی که زمین می‌چرخد
و تو مرکز عالم نیستی
و هیچ کس زرخرید تو نیست سرور من!

چقدر باید آدمی عمر کند ای فرزند انسان!
تا بفهمد که زیر آسمان هیچ چیز تازه نیست
و باطل اباطیل است
و تو حتی لایق هجویه‌ای هم نیستی سرور من!

در دیوار کعبه دیدم
بر سنگی نوشته بود:
زیان‌کار است فرزند آدم
و چه گمراه است آن‌که می‌پندارد در راه است!

علیرضا آبیز



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


«از روح سنگ»

هی های
هوا غبار گرفته
باد خسته می‌وزد
صدای آواز مرا بشنويد

هی های
سينه‌ام را شکافته-
دل‌ام را پاره‌پاره می‌کنم
بياييد ببريد

هی های
آن نازنين ديگر نگاه نمی‌کند
هوا غبار گرفته
آبی آبی نيست
دست ميان دست نمی‌ماند
هيچ چشمی مردمک‌اش نوشته ندارد
چيزی خوانده نمی‌شود
جز روح سنگ شده‌ی سنگ
صاف و بی‌رنگ.

سنگ گفتمت سنگ
نه مرمر چشم
فقط سنگ
روح سنگ
دل سنگ
کلام کسی که
اندوه ناگفته‌ی عشق را
در ذهن زمان نوشت و خواند-
تا قرن‌ها بعد
کسی دوباره
با روح سنگ‌شده‌یخاک‌گرفته‌اش بخواند.

هوا غبار گرفته
باد خسته می‌وزد
بايد رفت

هی های
آواز مرا بشنويد
سينه‌ام شکافته
پاره دل‌ام را ببينيد
آن نازنين ديگر حرفی نمی‌گوید

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

«به تنهايی نيامده»

بيا از اين جا برويم
دستمال‌ات را برای چشمان‌ام نگهدار عزيزم
اشکهايت برای خداحافظی
هيچ‌کس با ما نيست
همه به تنهاييشان نگاه می‌کنند
و من و تو به فردا
به روزهای تنهايی نيامده
و زمان سرد آدمی
بيا از اين جا برويم
دستمال‌ات را برای زخم دستان‌ات –
نگهدار عزيزم

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:51 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها