حاجي فيروز، تقابل مرگ و زندگي
حاجي فيروز، در خارج از كشور
حاجيفيروز لباسيقرمز به تن ميكند و رويش را سياه ميكند و با ساز و آواز نويدن آمدن عيد را ميدهد. او زمستان ميميرد و بهار زنده ميشود تا آمدن سالنو را به همگان اعلامكند.
خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ حاجي فيروزها در كوچه و خيابان دايره مي زنند و لابهلاي اتومبيلها ميچرخند و آمدن بهار را نويد ميدهند. اين رسم در روزگار ما به تكديگري كاهش يافته و رنگ و لعاب اسطورهاي و تاريخي خود را از دست داده است. حاجي فيروز سنتي كهن است كه فردي با پوشيدن لباس قرمز بهتن و رويي سياه شده از ذغال و دوده، نويدن آمدن بهار و ورود به سال نو را ميداد. گرچه امروزه نيز حاجي فيروزها تنها در آخرين روزهاي سال ظاهر ميشوند تا با نزديك شدن به بهار از اين راه پولي به دست آورند، اما چرايي اين راه و رسم براي كمتر كسي مشخص است. درباره حاجي فيروز و ريشههاي آن با برخي صاحبنظران گفتگويي انجام دادهايم كه در زير ميخوانيد:
ميرجلالالدين كزازي حاجي فيروز را سنتي كهن ميداند كه تمام زواياي آن معلوم نشده است: «در پيشينه اين رسم و راه نوروزي كه حاجي فيروز نام گرفته است، بهروشني نميتوان سخن گفت، اما دو ويژگي برجسته و بنيادين حاجي فيروز يكي چهره اوست، دو ديگر جامه سرخفام وي. بر پايه اين دو ويژگي ميتوان خواستگاه اين چهره نمادين نوروزي را به روزگاران بسيار كهن باز برد، به روزگاراني كه به 2 جهان باور داشتند نياكان ما در روزگاران بسيار دور، يكي جهان آشكار يا زبرين، دو ديگر جهان پنهان يا زيرين. اين باور در ديگر اسطورههاي جهان از آن ميان در اسطوره و آيين يونانيان باستان ديده ميشود. از اينروي حاجي فيروز مي تواند در تهران باشد با اين ديدگاه بسيار كهن.»
وي در ادامه گفت: «پيشينيان بر آن بودند كه ايزدان خدايان باروري و برسبزي به روزها و شبهاي سرد و تاريك زمستان از جهان زبرين به جهان زيرين راه مي برند و با آغاز بهار از آن جهان به جهان زبرين و آشكار ميآيند. از اين روي در اين زمان، گيتي باري ديگر شكفته و شاداب و سرسبز و آبادان مي شود.ميتوان بر آن بود كه تيرگي روي حاجي فيروز بازميگردد به جهان زيرين كه جهان پنهان از ديدگان است. اما سرخي جامه او بازميگردد به خورشيد كه با آغاز بهار توان از دست رفته را بازمييابد و زمين فسرده و فرومردهاز گرماي زمستاني را با گرما و پرتو خويش زندگاني ميبخشد. اين آميختگي سرخ و سياه در حاجي فيروز از ديد نمادشناسي ميتواند به اين دو خواستگاه اسطورهاي و باستاني بازگردد.»
جلال ستاري حاجي فيروز را نويددهنده عيد نوروز دانست و گفت: «حاجي فيروز يعني به استقبال عيد نوروز رفتن. رنگ سياه رويش، سياهي مرگ و زمستان و قرمزي لباسش رنگ زندگي و بهار است. شخصي بهصورت دوده ميمالد و لباس قرمزي به تن ميكند و با نام حاجي فيروز، دايره زنگي مي زند و نويد آمدن عيد ميدهد. رنگ قرمز لباس او رمزي از آتش عشق است و اين رنگ مقابل روي سياهش است كه او را خوار و بيمقدار نشان ميدهد.»
وي حاجي فيروز را به سياه تخته حوضي و مبارك خيمهشببازي مشابه دانست و گفت: « سياه يا مبارك، با روي سياه و لباسي قرمز، با اينكه حاجي و ارباب خانه را از دست مياندازد و همه را مسخره ميكند، خوشنيت است و هميشه دختر حاجي را به مراد دل ميرساند. دختر حاجي هميشه دچار نامادري بدكاريست كه سياه يا مبارك او را از چنگ اين نامادري مي رهاند. او قدم مباركي دارد و حاجي فيروز كه ادامه همين مبارك بودن مبارك خيمه شببازي و سياه تخته روحوضي است، به استقبال نوروز ميرود. او آدميست كه به ظاهر خوار و خفيف ولي خوش نيت است.»
ستاري درخصوص ريشه و قدمت حاجي فيروز گفت: «قدمت حاجي فيروز مشخص نيست. هرچه هست ريشهاش در اين است كه پرسوناژهايي حقير در مقابل شاهان و بزرگان ظالم با فراهم آوردن اسباب مسرت ميايستند و اين همان تقابل خير و شر در اساطير ايران است. نبردي كه ميان اهورا و اهريمن ديده ميشود و در مبارك و سياه و حاجي فيروز هم وجود دارد. حاجي فيروز، عشقيست كه با نوروز ميآيد و تجلي احساس خوبي است كه در مقابل بدي ظلمت قرار ميگيرد.»
كتايون مزداپور نيز درباره حاجي فيروز گفت: «حاجي فيروز از آن نمادهاي خيلي قديم است كه مراسمش بومي ايران است. خداي شهيدشونده و قرباني شونده است كه به سمت زمين ميرود و دوباره بازميگردد. زمستان به دنياي مرگ ميرود و اول بهار زنده ميشود و به دنياي زندگان مي ايد و نويد آمدن سال نو را ميدهد.»
وي درباره اسناد و مدارك بهجا مانده از اين شخصينت به ميراث خبر گفت: «در اسناد بينالنهريني، خداي نباتي را با لباس قرمز و نيلبك به دنياي زيرزمين ميفرستادند. رنگ هيات و روي او كه سياه است به اين دليل است كه از دنياي مرگ بازگشته است. اسناد و مداركي از بينالنهرين وجود دارد كه ريشه حاجي فيروز را نشان ميدهد. خدايي كه كه شهيد يا قرباني ميشود و با زنده شدن جهان زنده ميشود.»
محسن ظهوري
با تشکر فریبا