بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مشق تاریخ


تاریخ رو که ورق زدم بغض هزارساله شکست
از دل خکستر من جرقه های تازه جست
تاریخ رو که ورق زدم دیدم چه قدر شادی کمه
دیدم بهشت سبز ما گاهی مثه جهنمه
خط و نشون کوروش رو دیدم روی سینه ی سنگ
مناره های جمجمه سلاخی تیمور لنگ
سایه ی اسکندر و مرگ چنگیز و قوم سربدار
دروازه های باز شهر ‚ قاصدک شترسوار
تو مشقای تاریخ ما ‚ هیچ دهه ی نابی نبود
تو تقویمای کهنه مون یه برگ آفتابی نبود
آسمون قصه ی ما همیشه خکستری بود
حافظ خسته عشق رو تو سایه ی سرنیزه سرود
گاهی ستاره ی غزل از قرق سایه گذشت
اما با اون ستاره هم برگ سیاهی برنگشت
شب دوباره به اسم روز ‚ رو بوم آسمون نشست
همیشه یک نخورده مست ‚ اینه ی خورشید رو شکست
همیشه اول طلوع ‚ خورشید قصه کشته شد
تو این غروب کهنه سال ‚ تاریخ ما نوشته شد
تو مشقای تاریخ ما ‚ هیچ دهه ی نابی نبود
تو تقویمای کهنه مون یه برگ آفتابی نبود
__________________
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عروج بی علاج

سقف اتاق پایینمیاد یا من دارم بالا میرم ؟
یه عمر منتظر بودم حالا میرم ! حالا میرم
میگن که پشت این نفس یه باغ سبز خوشگله
قصه رو باور می کنم اگرچه خیلی مشکله
دلم خوش که تو باغ نشستی پای یک درخت
منتظر منی هنوز دختر ناز تیره بخت
دلم خوش که لااقل تنهاییمون مال همه
خنده هامون بغل بغل گریه هامون خیلی کمه
خواب همیشگی من
شروع بیداری تو
بیا !‌ دلم خسته شد از
خوابای تکراری تو
با این خیالا تن میدم به این عروج لاعلاج
اونجا ما فواره میشیم تو حوضی از بلور و عاج
اما اگه چشمای تو منتظر مننباشه
اگه دوباره سهم من گریه ی بی صدا باشه
اون باغ سبز رو نمی خوام بی تو برام خیلی کمه
بدون تو حتی بهشت برام مثه جهنمه
اگه تو اونجا نباشی باز می رسم اول سطر
اول سطر اسم تو ‚ دختر بابونه و عطر
خواب همیشگی من
شروع بیداری تو
بیا !‌ دلم خسته شد از
خوابای تکراری تو
__________________
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گرگ و میش

لابه لای استکان ها ‚ همیشه حرف ستاره س
شب ما روز میشه اما روزمون شب دوباره س
تو باید باشی و نیستی ‚ همپیاله ی همیشه
بی تو روز و شب ندارم ‚ زندگیم تو گرگ و میشه
تو اسیر قصه بودی زندگی برات قفس بود
واسه تو دریا یه جرعه واسه من یه قطره بس بود
حتی تو بازی رفتن
تو جلوتری ستاره
واسه این چشمای بسته
شب و روز فرقی نداره
بیا یک لحظه خیال کن ‚ قصه مون ورق نخورده
فکر کن اون بادبادکا رو باد نابلد نبرده
بیا یک نفس ‚ یه لحظه ‚ باز من رو ببر به دیروز
بذار از تو گر بگیرم تو همون شعله ی تن سوز
پشت این چشمای ابری توی ایینه تویی! تو
این صدا رو از تو دارم نفس سینه توی ! تو
حتی تو بازی رفتن
تو جلوتری ستاره
واسه این چشمای بسته
شب و روز فرقی نداره
__________________
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

طلسم خواب


تو رو دیدم ! تو رو دیدم
توی پسکوچه ی خواب
من سوار اسب ابلق
تو پریزاد کتاب
خونه مون یه قصر مرمر
وسطش حوض بلور
غول شب اسیر بطری
ته اقیانوس دور
دنیا مفتم نمی ارزه بدون طلسم خواب
کاش من و تو قصه بودیم توی برگای کتاب
توی خواب نگاه تو
چه مهربونه خوب من
واسه این دلم می خواد
تو خواب بمونه خوب من
توی خوابم تو رو دارم
این برای من بسه
توی رویا نفس ت
با نفسم همنفسه
دنیا مفتم نمی ارزه بدون طلسم خواب
کاش من و تو قصه بودیم توی برگای کتاب
__________________
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

جام نهان نما

همنفسم ! همقفسم ! خسته تر از ترانه ام
لال و کمین نشسته ی یک غزل شبانه ام
کوچه نشین و پرسه گرد تا تپش دشنه و درد
در صف اجباری این حراج تازیانه ام
می روم و نمی رسم به اوج سقف بی ستون
تیشه به ریشه می زنم ‚ تا دل فواره ی خون
تیشه ی فرهادی من !‌ دل دل آزادی من
بگو به قله میرسم از این گذرگاه جنون ؟
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شرارهزد بخ جانمان
تشنه تر از همیشه ام ! جام نهان نما کجاست ؟
هق هق بی دروغ من خنده ی بی ریا کجاست ؟
از پی کشف اینه واژه به واژه می روم
با من خود غریبه ام آن من آشنا کجاست ؟
من که از این گریه پلی به سحر و جادو نزدم
پیش حضور ممتد حادثه زانو نزدم
در این ظلام تو به تو جرم مرا به من بگو
من که تلنگری به این بغض غزلگو نزدم
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شرارهزد به جانمان
__________________
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قبیله ی بی مست

مرا به نام صدا کن
که از تو نام بگیرم
که آخرین نفسم را
من از تو وام بگیرم
مرا به حادثه نسپار
در این مدار شباشب
که ماندگارترینم
در این دمادم عقرب
من به بیداری شب خندیدم
راز هر اینه را پرسیدم
با من از اوج صدا جاری باش
من سحر خیز تر از خورشیدم
مرا به نام صدا کن
که در صدای تو باشم
بیا به رسم نوازش
که در هوای تو باشم
مرا به نام صدا کن
همیشه همدم همدست
که بی دروغ ترینم
در این قبیله ی بی مست
من به بیداری شب خندیدم
راز هر اینه را پرسیدم
با من از اوج صدا جاری باش
من سحر خیز تر از خورشیدم
__________________
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 04-27-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کتاب ما بسته شده

وقتی غزل سر می رسه حس می کنم کنارمی
حس می کنم مثل قدیم ‚ عاشق بی قرارمی
وقتی غزل سر می رسه ‚ حس می کنم تو با منی
حس می کنم که اومدی طلسم من رو بشکنی
اما تو اینجا نمیای قصه ی ما تموم شده
تمام لحظه های تو به پای من حروم شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای
وقتی که رفتی دل من ‚ اینجوری عاشقت نبود
شعرای کال دفترم اون روزا لایقت نبود
حالا که من برای تو سبد سبد گل می سازم
برای برگشتن تو با واژه ها پلمی سازم
اون دل نارفیق تو از دل من خسته شده
خوب می دونم مدتی کتاب ما بسته شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای
__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها