ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند |

10-10-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لغات من در آوردی
آدامس : تنها چيزي كه توي دهان خانم ها بند مي شود
احمق: كسي كه دختر همسايه را در تاريكي نبوسد
ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد
ازدواج : قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند
الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را
اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند
ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند
بزبيار : فلك زده اي كه زنش زشت و كلفتش بيريخت باشد
بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند
بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر
خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود
خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت
دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود
رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است
زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال
سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست
سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود
سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود
مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند
معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود
هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|

10-10-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حاکمی بود که به سرودن شعر علاقه وافری داشت اما در این کار هیچ استعدادی نداشت وهر چند وقت نیز شاعران را به شب شعر دعوت می کرد و در شب شعر ، شعرهای خودرا می خواند اما با وجودی که شعرهایش هیچ شباهتی به شعر نداشت مرتب ازشعرهایش تعریف می کرد و شاعران دیگر را نیز تحقیر می کرد وشاعران از اینموضوع ناراحت بودند ! به همین دلیل از ملیجک که اسباب خنده حاکم بود کمک خواستند .
ملیجک پولی از آنها گرفت و گفت :
خیالتان راحت ! کاری می کنم که حاکم تا ابد بی خیال شعر شود !
سپس به پیش حاکم رفت و از وی خواست که در شب شعرش شرکت کند .
حاکم قبول کرد و با خنده جواب داد :
خیلی خوب است هم شب شعر دارم هم تفریح و خنده !
هنگامی که جلسه شروع شد هر کدام از شاعران بنا به رسم جلسه شعری خواندند تااینکه نوبت به حاکم رسید و شاعر قبل از حاکم به وی گفت :
حاکما ! لطفا “ب” مرحمت کنید !
(یعنی حاکم شعرت را با ب شروع کن ) حاکم نیز طبق عادت شروع کرد به خواندن یکی از ابیات خود که :
ببین و بشین اینک آنجا و ببین و لیک می دانم که نمی خواهی ما را !
و به شاعران گفت :
قدرت خدا را ببینید که چه سروده ام و با آن شعرهای درپیتی خودتان مقایسه کنید!
سپس با خنده رو به ملیجک کرد و گفت : پدر سوخته ! “الف” بده !
ملیجک نیز رو به حاکم کرد و با خنده گفت :
اگر خواهی که خلایق نبینند این هنرت را بی درنگ بکش آن سیفون بالای سرت را
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

10-10-2010
|
 |
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15
11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حکیمی ذوالقرنین را در راه دید و گفت:در عالم چه میکردی که همه جا را پر از آشوب و فتنه کرده ای؟ ذوالقرنین گفت:یک نیمه عالم را راست و درست کرده ام و نیمه دیگر را هم درست میکنم. حکیم گفت:ای سردار تو برو خود را راست کن که اینجا اندک زمانی می مانی....
|

10-10-2010
|
 |
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15
11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط behnam5555
لغات من در آوردی
آدامس : تنها چيزي كه توي دهان خانم ها بند مي شود
احمق: كسي كه دختر همسايه را در تاريكي نبوسد
ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد
ازدواج : قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند
الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را
اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند
ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند
بزبيار : فلك زده اي كه زنش زشت و كلفتش بيريخت باشد
بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند
بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر
خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود
خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت
دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود
رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است
زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال
سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست
سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود
سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود
مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند
معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود
هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد
|
در مورد خانما خیلی بد گفتیا!!!!
ویرایش توسط BaHaReH : 10-11-2010 در ساعت 12:01 PM
|

10-10-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبودهاند كه با انجام كارهایی كه قبلاً كسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری كه مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند.
كلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند.. بودهاند كسانی كه در دنیا چیزهایی را جعل كردهاند كه عقل جن هم به آن نرسیده. البته ما در تاریخ كشورمان هیچوقت از این كارها نكردهایم!
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن
این نوشته كاملا جدی است.
خواهشمندیم این چیزها را یاد نگیرید و برای یكبار هم شده اگر چیزی هم بدآموزی داشت شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آنرا به یك متن آموزنده تبدیل كنید.
مثلا اگر كسی محل تاریخی را فروخت یا چیزی را جعل كرد، یا خلاصه از اینجوركارها! تعجب نكنید.
قبلا از این اتفاقها افتاده است. مثلا فروش برج ایفل!
1- ویكتور لوستیگ
Victor Lustig
سلطان كلاهبرداران تاریخ، مردی كه برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در كشور آمریكا، مردی كه میتوانست زیركترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (كشور كنونی چك) در یك خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریكا رفت.
سالی كه بازار سهام به شدت رشد میكرد و به نظر میرسید كه همه روزبهروز پولدارتر میشوند و لوستیگ آنجا بود كه از این موضوع سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره كلاهبرداری بیعیب ونقص و پرسود، ویكتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهكار خود را اجرا كرد. فروختن برج ایفل!
ایده این كلاهبرداری بعد از خواندن یك مقاله كوچك در روزنامه به ذهن ویكتور رسید. در این مقاله آمده بود كه برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این كار برای دولت كمرشكن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویكتور صدا كرد و بلافاصله دست به كار شد. ابتدا اسناد و مداركی تهیه كرد كه در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامههایی با سربرگهای جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسهای دولتی و محرمانه در هتل كرئون (creon) كه محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیك و مهم بود، دعوت كرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویكتور حاضر بودند.
ویكتور برای آنها توضیح داد كه دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینههای نگهداری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد كه در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستكار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئنترین افرادند. ویكتور تأكید كرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سالها زیاد هم دور از ذهن نبود.
این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بینالمللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود كه به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج بهخاطر اینكه با ساختمانهای دیگر شهر همچون كلیساهای دوره گوتیك و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.
چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه كردند. ویكتور به دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل قربانی خود را انتخاب كرده بود؛ مردی كه نامش در كنار ویكتور در تاریخ جاودانه شد!
آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره كمسابقهترین بود و امیدوار بود كه با برنده شدن در این مناقصه، یكشبه ره صدساله را طی كند و كلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.
ویكتور به آندره اطلاع داد كه در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.
اما همانطور كه تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یك كارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده كند و…
آندره به خوبی منظور ویكتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد!
فردای آن روز وقتی آندره و كارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویكتور لوتینگ كیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی كه در یك جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه
طنز ایران
!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

10-10-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

10-11-2010
|
 |
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15
11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام 
خواهش میکنم...
شما لطف دارین 
بله صد در صد همینطوریه که شما میگین...
موفق باشین
ویرایش توسط BaHaReH : 10-11-2010 در ساعت 12:00 PM
|

10-11-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اساتيد و بزرگان ادبيات فارسي براي اينکه در آينده اي نه چندان دور، بعضي از ضرب المثل هاي اصيل ايراني - به علت وجود بعضي از لغات و اصطلاحات - از بين نروند، تصميم گرفتند که برخي از اين ضرب المثل ها را به گونه زير بازسازي کنند:
موش تو سوراخ نمي رفت سايد باي سايد به دمبش مي بست!
آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان مي گرديم!
آب که سر بالا ميره، قورباغه "هوي متال" ميخونه!!!
پرادو سواري دولا دولا نميشه!
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداري کرد
بيفستراگانوفه خالته، بخوري پاته نخوري پاته!
"کافي ميت" نخورده و دهن سوخته!
اسکانيا(scania) بيار باقالي بار کن!
گر صبر کني ز قوره، لوپ لوپ سازي!
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
هري پاتر آخرش خوشه!
قربون بند کيفتم، تا کارت سوخت داري رفيقتم!
گيرم پاپي تو بود فاضل --- از فضل پاپي تو را چه حاصل
نديديم اورانيم ولي ديديم دست مردم!
ادکلن آن است که خود ببويد --- نه آنکه فروشنده بگويد
ماکرو ويو به ماکرو ويو مي گه روت سياه!
بزک نمير بهار مياد آناناس با خيار درختي مياد!
يا منچستريه منچستري يا رُميه رُمي(AS Rom)
سرش بوي پيتزاي سبزيجات ميده!!!
آنتي بيوتيک بعد از مرگ سهراب
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

10-11-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در گذشته نمره 20 مثل جواهر ارزش داشت. و راحت و آسان به دانش آموزان داده نمی شد. کسانی که این نمره را دریافت می کردند حقیقتا بیش از این نمره معلومات داشتند و به راستی شایسته این افتخار عظیم بودند. همه شاگردان قدیمی می دانند که انشای کمتر از 10 خط را هیچ معلمی نمره قبولی نمی داد و محصلینی بودند که از این درس تجدید و یا رد می شدند.
یک بار در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگذاری امتحانات سال آخر ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که "شجاعت یعنی چه؟" محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : "شجاعت یعنی این" و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود !
اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند. چه خوب گفته اند که : "کم گوی و گزیده گوی چون در"
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

10-11-2010
|
 |
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15
11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خیلی جالب بود ولی اگر ما ورقمونو سفید می دادیم همه صفر می دادن!!!
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|