بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-21-2013
fatemiii آواتار ها
fatemiii fatemiii آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 486
سپاسها: : 797

987 سپاس در 452 نوشته ایشان در یکماه اخیر
fatemiii به MSN ارسال پیام fatemiii به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به fatemiii
پیش فرض

ترس بدون پرسش



درویشی به دِهی رسید. جمعی كدخدایان را دید آن‌جا نشسته،


گفت: مرا چیزی بدهید وگرنه با این دِه همان كنم كه با آن دِه دیگر كردم.


ایشان بترسیدند، گفتند مبادا كه ساحری یا ولی‌ای باشد


كه از او خرابی به دِه ما رسد.


آنچه خواست بدادند. بعد از آن پرسیدند كه با آن ده چه كردی؟


گفت: آن‌جا سوالی كردم، چیزی ندادند، به این‌جا آمدم،


اگر شما نیز چیزی نمی‌دادید به دِهی دیگرمی‌رفتم.




عبید زاکانی

ویرایش توسط ترنم : 08-21-2013 در ساعت 03:58 PM
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از fatemiii سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #2  
قدیمی 08-21-2013
پریشان آواتار ها
پریشان پریشان آنلاین نیست.
کاربر بسيار فعال
 
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172

4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شما بوودییییییییییییی؟!!!!!

یک خانم ۴۵ ساله حمله ی قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود . در اتاق جراحی کم مونده بود مرگ را تجربه کند که خدا رو دید و پرسید: آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت:نه شما ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگه عمر می کنید . … … … بنابراین پس از بهبود یافتن خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد: ۱- کشیدن پوست صورت ۲- تخلیهء چربیها(لیپو ساکشن) ۳- جمع و جور کردن شکم . و صد البته به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش هم بود !!!! از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت ا ز این رو او تصمیم گرفت که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد. یکی دو ماه بعد ، پس اتمام آخرین عمل زیبایی بعد از مرخص شدن از بیمارستان در حالی که میخواست از خیابون رد بشه با یه ماشین تصادف کرد و کشته شد . !!! وقتی با خدا روبرو شد او پرسید: من فکر کردم شما فرمودید من ۴۳ سال دیگه فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟ خدا جواب داد : . . . . . . اِ اِ اِ شما بوووووودی ???? چقدر عوض شدی نشناختمتون!!!
__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
پاسخ با نقل قول
6 کاربر زیر از پریشان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها